قبل از اینکه دست خواننده را بگیریم و سفری طولانی را شروع کنیم که از نقطهي صفر؛ یعنی نخستین کتاب تألیف شیعه آغاز میشود، دو رأی مختلف و متعارض را كه غالباً در میان منابع تأليف شيعهي مربوط به اين قضيه اظهار وجود کردهاند؛ عرضه میكنيم. لازم است با آن دو صدا گوشفرا دهیم تا بتوانیم این مسأله را از نقطهنگاه شیعه را بخوبی درک کنیم و در تصور آن در طی مسیر سفر و گشت و گذار در میتن منابع شیعه در تاریکی قدم ننهیم.
*- ابن بابویه قمی (ت 381هـ) از بزرگان شیعهي زمان خود؛ و صاحب کتاب (من لایحضره الفقیه) كه یکی از چهار منبع مهم شیعه در حدیث می گوید: «اعتقاد ما بر این است قرآنی را که خداوند بر محمد نازل فرموده همین است که هم اکنون در بین مردم متداول است و در بین دفتین(برگ) قرار دارد؛ و هیچگونه کم و زیادی در آن صورت نگرفته؛ و هر کس چیزی غیر از این را در مورد قرآن به ما نسبت دهد دروغگــو است».([1])
این رأی کسی است که نزد شیعه ملقب به صدوق می باشد، و جمع زیادی هم از شيعيانش در این رأی از او طرفداری نموده اند.
*- شیخ مفید(ت413هـ) که شیعه او را رکن الاسلام، و آیت الله ملک العلام لقب داده اند، میگوید: در مورد اختلاف و ناهمگونی قرآن و کاری که طعنهزنندگان با حذف و نقصان بر آن انجام دادهاند؛ اخباری از جانب ائمهی هدایت آل محمّد صلی الله علیه وسلم بصورت مستفیض و مشهور روايت شدهاند»([2]) و میگوید: امامیه اتفاق نظر دارند که ائمّهی گمراهی([3]) با بسیاری از تألیف قرآن مخالف بوده و از آن را مقتضاي تنزیل و سنت پیامبر صلی الله علیه وسلم تحريف كردهاند.([4])
این دو قول مختلف و متعارض از دو شيخ و مرجع بزرگ شیعه كه از جهت وحدت زمان و مکان و هوّیت مذهبی يكي هستند، بلكه اصلاً ابن بابویه شاگرد شیخ مفـیـد است، پس ما کدامیک از دوتن را تصدیق کنیم؟ و کدام قول را رأی معتبر شیعه بدانیم؟ جالب اينكه بدانیم دو تن دیگر از مراجع شیعه؛ طوسی و ابن المرتضی- که هر دو از شاگردان شیخ مـفـیــد میباشند- همان اعتقاد ابن بابویه (صدوق) را دارند، و ولي مذهب و دیدگاه اهل تحقیق از شیعه انکار افترای تحریف قرآن است- چنانکه بعداً میآید- امّا هر کدام از این دو رأی مورد تأیید یکی از دو جناح شیعه میباشد و و هر دو طرفداران خود را دارند، و اصلاً هر کدام مدعی است که نظر شیعه همین است، و هر کس غیر از این را بگوید بر شیعه افترا و تهمت بسته و دروغ میگوید،. .. امّا شناخت حقیقت در وسط این دو تودهی انبوه کار آسانی نیست و به سهولت بدست نمیآید.
امّا وقتی ملاحظه ميكنيم كه یکی از ارکان دین شیعه «تقیه» است، چون میگویند «لادين لمن لا تقية له» (دین ندارد کسی که تقیه نداشته باشد) ميدانیم كه حقیقت همواره زیر ابرهای سیاه دروغ تقیه، تزویر و انبوهي از تناقض و تعارض و گردنهای از تقیه و کتمان حق محجوب و مخفي خواهد ماند، براي همين چنانکه در مبحث تقیه به آن اشاره میکنیم؛ دیدگاه واقعی ائمهﻹ حقیقت مذهب ایشان بر بزرگان و مراجع شیعه هم مخفی و پوشیده است، و آنان هم تشخیص ندادهاند کدام قول تقیه و کدام حقيقت است؛ و يقيناً یکی از عوامل نابودی و انحراف مذهب أئمه پدیدهي تقیه و استمرار غلو و اغراقطويي درباره آنان است.
پس لازم است ابتدا تحقيق و بررسي را از این قضیه شروع كنيم و با مقارنه و برابر كردن اقوال و آراء با گوینده و صاحب آن از روی کتابهای دیگر او؛ به تحلیل و ارزیابي بپردازیم و گفتههای حقیقت را از تقیه جدا کنیم، از خداوند متعال خواستارم ما را از تعصب، واتهام وارد کردن نادرست به دیگران محفوظ بدارد و به ما سداد و استواری بر حق را عنایت فرماید.
در واقع قضیهای که اکنون دنبال میکنیم بسيار خطير است، زیرا در صورت اثبات آن؛ موجب اتهام شيعه به خروج از جماعت مسلمانان میشود، آن هم بر مبنای آن اصل که مورد اتفاق مسلمانان است. اکنون تحلیل و بررسی را مطابق این برنامه ادامه میدهیم:
اول بررسي کتابهايی که در این زمینه نوشته شده و در تأسیس این کفر در بین شیعه شریک بودهاند، سپس آن را عرضه میکنیم، و با توقف روی آن به تحلیل این جوانب میپردازیم: نخستین کتاب که این دروغ در آن ثبت شده، چه کسی آن را وضع و ابداع کرد، آراء بزرگان شیعه دربارهی آن،. .زیرا این روش برای بیان و تحلیل ریشههای این بلا اهمیت زیادی دارد، و دستهای سبئیه که در این جنایت مشارکت داشتهاند بهتر کشف و آشکار میگردند، سپس ازاین لحاظ بحث میکنیم که چگونه به سایر کتابهای منتقل شد.
بعد از آن به مضامین و محتوای آن کتابها و نصوص و عبارتهای مربوط به قضیهی تحریف، و ارزش و جایگاه آن منبع از نظر شیعه میپردایزیم. سپس بحث میکنیم از موضوع آراء شیعه پیرامون (مصحف علی) و ادعای وجود مصحف سرّی، و انکار این دروغ از جانب جمعی از بزرگان شیعه، و اینکه آن انکار واقعی بوده یا تقیه...و همه این موضوعها را با نمایش و عرضهی مستقیم از خود منابع شیعه انجام میدهیم، مگر در مورد برخی از مسائل که نیاز به تفصیل ندارد. امّا طولانی شدن هر کدام از موضوعها به خاطر اهمّت و خطیر بودن آن، و نیز به علّت اختلاف آرای مردم نسبت به اتهام شیعه به آن است- همآنگونه که اشاره شد-.
آغاز این إفتراء بر اساس منابع شیعه:
ظاهرا نخستین کتابي که در خصوص تحریف قرآن جسارت را به خرج داده، و چنین افترايی در آن به ثبت رسیده، کتاب سلیم بن قیس هلالي میباشد.([5]) كه ابان بن ابي عياش آن کتاب را از او روایت کرده است.([6]) غیر از ابان بن ابي عیاش کس دیگر از سلیم بن قیس احادیث را روایت نکرده است([7])
ابن ندیم گفته، این کتاب نخستین تأليف شیعه است.([8])
از طرف دیگر؛ شیعه کتاب سلیم بن قیس را بسیار ستوده و آن را معتبر و ارزشمند معرفی كردهاند، ([9])
علیرغم اینکه در هیچ کدام از منابع قدیم و کتب معتبره تاریخ و علم رجال، که به آن اشاره خواهیم کرد نام این مؤلف قدیم ذکر نشده است، در حالیکه شیعه او را يكي از بزرگان خود معرفی میکنند.([10]) ولي اگر راست میگفتند حتما نام او در يكي این منابع مذکور ذکر میشد، اما جز در منابع شیعه نامش ذکر نشده، و اصلاً يكي متقدمین شیعه شخصیت او را انکار كرده و گفته: «سلیم شناخته شده نیست، و نامی از او در خبرو روایت نیست».([11])اگر چه مأخرین شیعه این را نپسندند.
علاوه بر همهي اينها کتاب سليم در برگیرندهي خطرناکترین آراء سبئیه يعني (الوهيّت)علی و توصيف او به اوصافي که جز برای خداوند شايسته و برازنده نیست.([12])
اين آخرین حد مبالغه و اغراقگویی در ستایش و توثیق و تمجید شیعه از آن کتاب و نسبت دادن روایات آن به اهل بیت نیست، بلکه از این هم بالاتر؛ آن را اصلی از اصول(تشريع)، و سری از اسرار آل محمد صلی الله علیه وسلم معرفي ميكنند، با وجود اینکه کتاب خود حامل سند و برهان جعلی بودن متن و سند آن است، زیرا از روایات (ابان بن عیاش) میباشد که هم نزد اهل سنّت و هم نزد شيعه متروك يا ضعیف و غير قابل اعتبار است.([13])
همچنین آن سلیم که شیعه مدعی هستند نویسندهی کتاب مزبور است؛ هویّتش مجهول و ناشناخته است، و شاید جز در توهم و خیال شیعه وجود خارجی هم نداشته. اضافه بر همه اینها؛ طُرُق روایات این کتاب مضطرب، و بخشی از متون آن شباهت زیادی به کتب باطنیهي ملحد؛ و عقايد شیعيان افراطی دارد، اما ميگویند: اضطراب سند و طُرق اشکالی ندارد، چون در اکثر طُرق کتابهاي اصحاب ما اضطراب وجود دارد.. ولی با این وجود منابع چهارگانه معتبر شیعه از آن نقل قول نموده؛ و آن را یکی از منابع خود قرار دادهاند.([14])همچنین مجموعهای از عقاید شیعهی غالی و افراطی در این کتاب ثبت شده است.
ولی فاجعهاي ناگهانی در موضوع بوقوع پیوست! و برخی از بزرگان شیعه از ماهیّت کتاب سلیم بن قیس پرده برداشتند، و نقاب چهرهاش را کنار زدند و هويّت واقعی آن فاش شد، زیرا چیزی را در مورد آن مشاهده کرده بودند که بر خود واجب میدانستند قبل از آنکه اساس و زیربنای مذهب اثیعشری را منهدم گرداند آن را آشکار کنند.
خواننده گمان نکند که آن اشکال قايل شدن به الوهیت علی بن ابي طالب رضی الله عنه ، يا طعن و تهمت زدن به قرآن کریم، يا دیگر طعنهایی بوده باشد که بر اسلام وارد ساخته، خیر..، بلکه آن خطر بزرگ و بلای مهیب که بنای اصلی اثنی عشریه را تهدید به سقوط میکرد، خصوصاً که آن را در کتابی یافته بودند که منبع اساسی و ابجد شیعه و اولين كتابي تألیف شده براي شيعه بود؛ او به جای (12) امام به وجود (13) امام معتقد بود. بنابراین ما دیگر برای نقض آن کتاب زحمتی به خود نمیدهیم، و برای ما همین کافی است که گروهی از شیعه اعتراف کردهاند: «آن کتاب بدون تردید جعل و شاختگی است».([15])
شروع كردند به بیان عیوب و نشانههای جعلی بودند کتاب، گفتند: این کتاب مخالفت صریح با تاریخ دارد، زیرا در این کتاب آمده است محمد بن ابوبکر رضی الله عنه هنگام وفات پدرش را نصیحت و موعظه کرده، چون امامت را از علی غصب نموده، با اينکه محمد بن ابوبکر در سال حج وداع متولد شده، و هنگام وفات ابوبکر صدیق رضی الله عنه سیزده سال بيش نبوده، پس چطور پدرش را موعظه كرده است.([16])
و گفتند هويت سلیم بن قیس مجهول، واسانید کتابش مضطرب و مختلف میباشد، و ائمه را سیزده نفر قرار داده است، ([17]) همچنین در خصوص جعل این کتاب (ابان بن عیاش) را هم متهم نمودهاند.([18])
بعضی از معاصرین تاریخ پیدایش آن را اواخر دولت اموی میدانند ومیگویند این کتاب با هدفي درست ساخته شده است.([19])
و در مقابل؛ گروه دیگر برایشان سخت بود که یکجا آن کتاب را از دست دهند؛ که اصلی از اصول آنها و تكيهگاه مورد اعتماد بزرگان شيعه بود. آن دسته گفتند: به نظر ما کتاب مشار و الیه را تعدیل کنیم، و بر موارد فاسد آن توقف کنيم.([20]) هر چند آن مورد فاسد با تغيیر دادن شمار ائمه شیعه از دوازده تن به سیزده، شالوده شیعه را منهدم میکند.
از همین روي برخی از شیعيان نسبت تشکیلات شیعه خرسند نبودند، و گروهی خواستار بودند که برای رفع اساسی آن مشکل اقدام کنند که شالوهی مذهبشان را به لرزه در آورده، بنابراین تا وقتي كه با منطق شیعه هماهنگ شد آن را تغییر داده و تعدیلش کردند.
خوانساری به اين تغيير اشاره كرده و میگوید: «در آن نسخهي كتاب که بدست ما رسیده؛ عبدالله بن عمر در خصوص غصب امامت علی پدرش را موعظه نموده نه محمد بن ابوبکر».([21])
حر عاملی گوید: نسخهای که بدست ما رسیده نه هیچ مفاسدی در آن وجود دارد؛ و نه هیچ نشآنها ی که دال بر موضوع و جعلي بودن آن باشد در آن دیده میشود.([22])
در رابطه با معایب این کتاب از دیدگاه شیعه در دو نسخهي كتاب([23]) تحقيق نمودم، در هیچکدام از آنها چیزی از آنها را نیافتم، پس اين دلیل است بر اینکه آنها با میل خود کتابهایشان مورد دستبرد تغیير و زیاد و کم کردن قرار ميدهند، با این وجود کتاب سلیم همچنانکه مجلسی و حر عاملی اعتراف ميکنند، بعنوان يك منبع گرانبها و ارزشمند نزد متاخرین شیعه مطرح است.([24])
توقفی را که بر کتاب سلیم بن قیس داشتیم ضروري ميدانستم، زیرا به ما کمک میکند تا دست فرقهي سبئیه در ساختن افتراي تحريف قرآن بیشتر كشف و نمایان گردد، و با توجه به استدلال و منقولات مذکور إبتداء این تحریف و دروغ از کتاب سلیم بن قیس شروع شده، كه بان بن عیاش به آن متهم میکنند، و برخی تاریخ جعل آن را اواخر دولت اموی میدانند.
امّا در مورد اینکه چه کسی این بهتان بزرگ را ابداع کرد؛ برخی از بزرگان شیعه ابان را متهم میدانند، قبلاً نیز یادآور شدیم که (مطلی) هشام بن حکم را مورد قرار میداد، یعنی این افترای بزرگ قبل از قرن دوّم مطرح نبوده، است، ولي جالب اينكه وقتی آراء منسوب به سبئیه را مورد بررسي قرار دادم، در هیچ منبعي ندیدم که اين مقوله از ابن سبأ نقل شده باشد، زیرا وی در زمانی زیسته که هنوز نسل دست پروردهي پیامبر صلی الله علیه وسلم و شاهدان نزول وحی در حال حیات بودند و خیلی سریع تحریف ودروغهای او کشف میشد، بنابراين ابن سبأ جسارت چنین دروغ و افترای آشکار را نداشت، و چنین افترایی چون باطل بونش بسیار واضح بود؛ به فکرش هم خطور نکرد.
او نگفت قرآن تحریف شده؛ بلکه از این قول عدول کرده و میگوید: قرآن جزئی از نُه اجزاء است كه علم آن پیش علی بن ابي طالب است، ([25]) این مقوله مجمل و مبهم است؛ و مقصود آن خیلی واضح نیست، اما حسن بن محمد حنیفه (ت 95هـ) در نامهای آن را توضیح داده و میگوید: از جمله دشمنان او(علي) ابن سبأ است که نزد ما سر برآورده و (چنین میگوید...) ما را به وحی و علمی راهنمایی میکند که مردم نسبت به درک و اطلاع از آن گمراه هستند، و گمان میبرد که رسول خدا صلی الله علیه وسلم نُه دهم قرآن را کتمان نموده، در صورتیکه اگر ایشان ميتوانست قرآن را کتمان کند؛ حتما قضيهي همسر زید بن ثابت را مخفی می كرد، آنجا که خداوند فرمود:
« وَإِذْ تَقُولُ لِلَّذِي أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَيْهِ وَأَنْعَمْتَ عَلَيْهِ أَمْسِكْ عَلَيْكَ زَوْجَكَ وَاتَّقِ اللَّهَ وَتُخْفِي فِي نَفْسِكَ مَا اللَّهُ مُبْدِيهِ وَتَخْشَى النَّاسَ وَاللَّهُ أَحَقُّ أَنْ تَخْشَاهُ فَلَمَّا قَضَى زَيْدٌ مِنْهَا وَطَرًا زَوَّجْنَاكَهَا لِكَيْ لَا يَكُونَ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ حَرَجٌ فِي أَزْوَاجِ أَدْعِيَائِهِمْ إِذَا قَضَوْا مِنْهُنَّ وَطَرًا وَكَانَ أَمْرُ اللَّهِ مَفْعُولًا» (احزاب:37)([26])
( يادآور شو) زماني را كه به كسي (زيدبنحارثه) كه خداوند (با هدايت دادن وي به اسلام) بدو نعمت داده بود، و تو نيز (با تربيت كردن و آزاد نمودن وي) بدو لطف كرده بودي، ميگفتي: همسرت (زينب بنت جحش) را نگاهدار و از خدا بترس. (اي پيغمبر!) تو چيزي را در دل پنهان ميداشتي كه خداوند آن را آشكار ميسازد، و از مردم ميترسيدي، در حالي كه خداوند سزاوارتر است كه از او بترسي. هنگامي كه زيد نياز خود را بدو به پايان برد (و بر اثر سنگدلي و ناسازگاري زينب، مجبور به طلاق شد و وي را رها كرد) ما او را به همسري تو درآورديم. تا مشكلي براي مؤمنان در ازدواج با همسران پسرخواندگان خود نباشد، بدان گاه كه نياز خود را بدانان به پايان ببرند (و طلاقشان دهند). فرمان خدا بايد انجام بشود.
پس مشخص می شود این قضيه اؤ مقالات ابن سبأ نیست، بلکه بعد از او پدید آمده، اما چه کسی متولی این بهتان و افک عظیم بوده؛ يافتن جواب دست آسان نیست، و تحلیل آن از روی اسانيد شیعه اهمیت چندانی ندارد، چون سند برخی از روایت ایشان ننگ و عار به حساب میآید، مانند روایاتی که در کتاب الاحتجاج طبرسی آمدهاند، و در در مورد برخی از روایت ایشان قرائنی وجود دارد که دراین اواخر ساخته شدهاند، و نیز یکی از روشهای شیعه (برای پیشبرد اهداف خود) جعل اسناد صحیح برای روایت دروغ و ساختگی است، پس از لحاظ بررسی سند به نتیجهی قطعی دست نمییابیم.
گسترش این بهتان در کتابهای شیعه:
همچنانکه ملاحظه كردیم بدایت این جریان طبق گفته خودشان از کتاب سلیم بن قیس آغاز شده، و آن هم با دو روایت ثابت شده، ولي بعد از آن با صراحت به چشم نمیخورد، هماگونه كه در اثناي عرضهي روايت تحريف؛ بعد از این بحث خواهد آمد. مثل اینکه مسأله در مرحلهی ابتدایی؛ و بدون افزودن جعل و دورغ در اطراف آن باقی مانده، آن هم در کتابی که از سوی شیعیان مورد انتقاد بوده و ترک شده، یعنی اگر در قرن سوم کسی پیدا نمیشد که دوباره آن اسطوره را زنده و ستونهای باطلش بازسازی و ترمیم کند و بر آن بفزاید قطعاً حکم مرگ و نابودی بر آن شده بود.
ولي ابراهیم قمی؛ استاد کلینی آمد و تفسیرش را با آن اسطوره پُر کرد، ([27]) و در مقدمه تفسیرش به آن تصریح مينماید.([28])برای همین است که کاشانی استاد بزرگ شیعه گفته: تفسیرش را با آن پُر کرده و در این باره غلو و زیادهروی كرده است.([29])
همچنین نوری طبرسی گفته است: آقای قُمی در اوّل تفسیر خود به این معتقد(تحریف قرآن) تصريح نموده، اگر چه در مقدمه تفسيرش گفته در این تفسیر جز از اساتيد خود و افراد معتبر ازکسی دیگر روایت نمیکنم؛ اما آن را مملو از اخبار ابن قیس نموده است.([30])
با اينكه تفسیر قمی آکنده از اين اعتقاد کفری است؛ ولی سرور و استاى بزرگ شیعیان معاصر «خويی» همه روايات و آثار ابراهیم قمی صاحب اين تفسیر را موثق ومعتبر معرفي میكند.([31])
بعد از قمی شاگردش کلینی (متوفاي328يا 329هـ) ملقب به (ثقة الاسلام) و مؤلف صحیحترین کتاب از میان چهار کتاب معتبر و معتمد در روایت (اصول کافی)، روایات زیادی از اين اسطوره را از سلیم بن قیس روایت کرد.([32])در حالي كه او خود متعهّد شده بود جز روایات صحیح را نقل نکند([33])
براي همين است كه هر كدام از نويسندگان شیعه که از کتاب کافی روايت نقل كرده باشند به تحریف و نقصان قرآن معتقد هستند، زیرا بدون اشاره به ضعف و اشکال منبعی که از آن برگرفته، روایاتی را در این موضوع بیان کرده...([34])
روایات کافی کلینی از نگاه بزرگان رافضه در اعلی درجهي صحت قرار دارد، زیرا کلینی معاصر سفراي چهارگانه كه ادعاي ارتباط با مهدی مخفي شده شیعه بود و همه در شهر بغداد زیستهاند.([35])
نكتهي جالب توجه اين که ابنبابویه قمی بر تمام روایاتی که در رابطه به تحریف قرآن وارد شده حكم به جعل و ساختگی بودن کرده، با اینکه تعدادی از آن روایت در در (اصول کافی) هستند كه او را چنین توصیف نمودهاند و تا آخرین حد آن را معتبر قلمداد کردهاند.
وقتي به (مرآة العقول) مجلسی مراجعه کردم دیدم حکم به ضعیف بودن برخی احادیث (کافی) کرده، لیکن بر روایاتی که در مورد تحریف قرآن آمدهاند حكم به صحت كرده است([36])همچنین الشافی شرح الکافی([37])
و در سال (1401هـ) یکی ازبزرگان شیعه به نام محمد باقر بهبودی کتابي را درسه جلد تألیف نمود و اسم آن را (صحیح الکافی) گذاشت، و با مراجعه به آن دیدم که نویسنده کتاب تلاش زیادی بخرج داده و هر روایتی در بارهي تحریف قرآن در آن موجود بوده حذف كرده، نه تنها همين؛ بلکه تعدادی از بابهايش را کاملاً انداخته است.([38])
ولی ما نمیدانیم آیا صاحب صحیح کافی این تصرفات را از روی تقیه انجام داده؛ یا حقیقت دارد؛...خصوصاً كه او احادیثي را حذف نموده که علامه مجلسی در(مرآة العقول) و صاحب (الشافی) آنها را صحیح تلقی کردهاند.
همچنین در طبقه و ردیف کلینی، عیاشی تفسیري به نام (تفسیر العیاشی) دارد که اسطورهی تحریف قرآن در چندین جای آن بصورت متفرق جای گرفته. ([39])كه آن هم یکی از منابع معتبر آنان میباشد. علیرغم اینکه بعضی از روایاتش فاقد هرگونه سند ومدرک میباشند، و مجلسی در توجیه آن میگوید: كساني كه از آن نسخهبرداری کردهاند آن را حذف کردهاند.([40])
در قرن سوم هجری، فرات بن ابراهیم کوفی هم تفسیری را به نام، «تفسیر فرات» نوشت ([41]) در حالیکه او هم راضی شده از آن اخبار کفر آمیز را نقل كند.([42]) و تفسير فرات هم يكي از منابع معتمده شیعه است.
همچنین در قرن سوم محمد بن ابراهیم نعمانی هم برخی از این روایات تحریف قرآن را در کتاب «الغیبه» آورده ([43])كه این کتاب را از معتبرترین و استوارترین کتابهای آنان میباشد ([44]).
شاید این عقائد خطرناک را از استادش یعنی کلینی بدست آورده باشد، وحتی گفته اند وی کتاب کافی را نوشته، ویا کلینی رادرتألیف آن یاری داده است.([45])
و از جمله افراد کینهتوز و حاقد آن دوران، ابو القاسم کوفی است، اگر چه بعضی از کتابهای شیعه وی را به إفراط وغلو متهم نموده اند([46])
و رافضی معاصر صاحب کتاب «الاستغاثه» هم بر خود گواهی داده که بر این راه و منهج گمراه وگمراهکنندهي اعتقاى به تحريف و نقصان قرآن قرار دارد.([47]) و نجاشی کتاب «التبدیل و التحریف» را به او نسبت داده است.([48])
صاحب فصل الخطاب، این کتاب و کتابهای مشابه آن هم اکنون مفقودند و دردسترس نیستند.([49]) نویسنده الاستغاثه مستقیما بعضی روایات تحریف و کفرآمیز از قمی نقل كرده است.([50])
و بعد از آنان شیخ مفید (ت 413هـ) را میبینیـم که در کتاب (اوائل المقالات) خود اجماع فرقهي شیعه بر این منکر را ثبت نموده است.([51]) و برخی از آن روايات را در بعضی از کتابهايش از جمله الارشاد([52]) كه از کتابهای متعبرشان است نقل کرده كرده است.([53])
در واقع وجود آن همه مؤلفات ضخیم و فراوان، براي مسلمان شك و تردیدی باقی نمیگذارد که در وراي این قضیه؛ توطئهی افراد بی دین و حاقد عليه كتاب الله و دین اسلام و پیروانش فعال بوده، سپس دیگران از آنها تبعیت کردهاند - همآنگونه كه در تحليل نصوص و روايات اين اسطوره خواهد آمد. زیرا هیچ دلیل و شبههای در قرآن نیست که شذوذات و ادعاهای بیاساس تأییید کند، و چنین ایدهای در قرآن اصل و پایه ندارد، و چون نميتوانند هیچ تغییری در آیات قرآن بوجود آورند آنگونه که در سنّت مطهّر ایجاد کردند؛ ولی از سوی علمای ماهر و کارشناش نیرنگشان کشف گردید. پس وقتی که نتوانستند چیزی در قرآن بوجود آورند؛ چون قرآن بسی بالاتر از آن است که بتوانند در آن رخنه کنند؛ گفتند: در قرآن نقص و تغییر صورت گرفته- چون دروغ و شایعه برای حاقد کینهتوز آسان است-.
ظاهراً طرح این دعوی برای اقناع پیروان آخوندهای شیعه بوده که فریاد سردادهاند چرا قرآن به ائمه و عقایدشان اشاره نکرده! چنین به نظر میرسد بزرگان شیعه در قرن سوم و چهارم هجری در تبلیغ این دعوی بسیار با نشاط عمل میکردند؛ و روی حرف خود حسابی نمیکردند، ولی با بدترین عواقب کارشان روبرو شدند، و در مقابل عموم رسوا و مفتضح شدند؛ و نفاق و ستیزهجویی ایشان با اسلام آشکار شد و پیوندشان با اسلام و مسلمین و اهل بیت قطع گردید.
بنابراين در قرن چهارم سرور و استاد بزرگ علماي شیعه و مشهور به رئیس المحدثین شیعه (ابن بابويه قمي) صاحب کتاب (من لایحضره الفقیه) كه یکی از چهار صحاح شيعه در حدیث است، و متوفاي سال (381هـ) برائت و بيزاری تشیع را از این عقائد اعلام کرد([54])
همچنین شریف مرتضی متوفای سال (436هـ) این مقوله را انکار نموده، همچنانکه ابن حزم([55]) بیان کرده؛ شریف مرتضی صاحبان این افکار را کافر دانسته. و برخی از علماي شیعه هم انکار او را نقل نمودهاند، مانند طوسی([56]) و طبرسی([57])، و شیخ طوسی طبرسی هم که از بزرگان شیعه هستند؛ هر دو به انکار ورد این مسئله پرداختهاند.([58])
ما در اینجا -به خواست خدا- به نقل سخنان آنان در این باره میپردازیم، و آنها را با دیگر اقوال و گفتههایشان در کتابهايشان مقایسه خواهیم کرد كه آنرا انکارکرده. اما باید دانست با وجود انکار مسأله از طرف جمعي از علمايشان، قضیه خاتمه نیافته است، بلکه در قرن ششم هجری باري دیگر طبرسی صاحب الاحتجاج کتابهایش را از این كفر مملو ساخت.([59]) و مجموعهاي از روایات بدون سند را در آن ثبت کرد، و در مقدمه کتابش ادعا میکند كه به علّت اینکه همه آن روایات نزد شیعه مشهور و مورد اجماع شیعه هستند؛ اکثرشان را بدون ذکر اسناد نقل نموده، و میگوید: «اکثر اخبار را بدون ذکر سند آوردهام؛ یا به خاطر وجود اجماع بر آنها ، یا موافق عقل است، یا در کتابهای سیره و دیگر منابع؛ بین مؤلف و مخالفین مورد اتفاق است.([60])
این طبرسی که آشکارا به این کفرها اقرار میکند؛ معاصر ابي الفضل طبرسی (صاحب مجمع البیان) است که اين مقوله را انکار ميكند، و شیعه را از این عقائد مبرا میداند([61])
ظاهراً انکار این چهار نفر مذکور و مشهور شیعه در زمان مناسب و ضروری (و به خاطر تقیه) و در شرایط حاد بوده، یا اینکه بصورت سرّی مقولهی تحریف قرآن را تبلیغ میکردند، چون جز در زیر سایهی حکومت صفوی نشاطی را در نشر و تبلیغ آن بصورت ظاهری و آشکار و گسترده مشاهده نمیکنیم، ولی دولت شاهد برانگیخن اسطورهی تحریف قرآن و اختراع روایاتی در این زمینه بود، و از جانب مجموعهاي از آخوندهای دربار صفوی با نشاط و شدّتی بیش از قرن سوّم به ترویج و گسترش این این کفر پرداختند. بطوری که ملاحظه میکنیم اسطورهی کفرآمیز تحریق قرآن که در کتاب سلیم بن قیس با دو روایت تأکید شده، اکنون (در دوران صفویه) نعمت الله جزایری اعتراف میکند که بیش از (2000) روایت بر آن نقل شده!!!.([62])
و بزرگان دربار صفوی امثال مجلسی در بحار الانوار([63])، و كاشاني در تفسير صافي([64])، و بحرانی در البرهان([65])، و نعمت الله جزایری در الانوار النعمانیه ([66])و کتابهای دیگرش، و ابوالحسن شريف (در مرآﺓ الانوار)([67])، و مازندرانی شارح الکافی و غیره در زیر سایه و حمایت دولت صفوی در دامنهای وسیع و گسترده عهدادار نشر و ترویج این افترای عظیم شدند که در آن زمان تاد حد زیادی تقیه و پنهانکاری از میان برداشته شد.
در قرن سیزدهم شیعه در این موضوع کاملاً دچار رسوایی و افتضاح شدند، زیرا حسین نوری طبرسی که مورد تعظیم و بزرگداشت شیعه است([68])، کتابی را پیرامون این کفر تألیف نمود که کل اسطورههای شیعه را در آن قضیه جمعآوری کرد، و آن را «فصل الخطاب فی اثبات تحریف کتاب ربّ الارباب» نامگذاری کرد.([69]) بنابراین کتاب مزبور برای همیشه لکهی ننگی شد بر چهرهی شیعه، چون نویسنده همه روایات متفرقه و اقوال و نظرات پراکندهی بزرگان و اساتید شیعه را برای اثبات آن کفر جمع کرده....و آنگونه که در پاسخ رد او در آخر کتاب روشن است؛ او این کتاب را برای مواجهه با جناحی از شیعیان نوشته که از هضم آن اسطوره ابا داشتند و آن را قبول نداشتند.([70])
نوری طبرسی با تألیف این کتاب همان اسرار و مخفیات شیعه را در این زمینه آشکار کرد، و آن کتاب«بلندگو»یی بود که تمام نقشههای و دسیسهها و دشمنی و ستیزی که آن قوم سالهای سال علیه قرآن و اهل قرآن کشیده بودند و در زوایای کتابهایشان پنهان شده بود آشکار کرد و به گوش همه رساند. آن ملحد که طبرسی نامیده میشود هدف خود را از نقشه و طرحی که علیه کتاب الله کشیده؛ در مقدمهی کتابش چنین بیان میکند:
« بندهی گناهکار و بدکردار حسین بن محمد تقي الدين طبرسي، خدا او را از واقفين به درگاه خود و متمسكين به كتابش گرداند!، میگوید: این کتاب لطیف و سِفر شریف را جهت اثبات تحریف قرآن و فضایح اهل ستم و عداوت و ستیز نوشتهام، و آن را « فصل الخطاب فی اثبات تحریف کتاب ربّ الارباب » نام گذاشتهام، و حکمتهای بدیع و نوظهور چنانی در آن به ودیعه گذاشتهام که چشم را روشن میگرداند، خواستارم از کسی که بدکاران همه چشم به رحمتش دوختهاند؛ آن را برایم مایهی نفع و سود قرار دهد در روزی که مال و فرزند سود ندارند».([71])
ببین چگونه آن مجوسی با برای فریب افراد ساده و بیخبر از نقشهی پلیدش با پوشش ریا و دروغ خود را پوشانیده. ولی با این حال برخی در صدد برآمدهاند روی هدف و آرمان پلیدش پوشش بگذارند و میگویند هدف طبرسی جمعآوری این اخبار و روایات شاذ و نادر بوده، ولی در واقع به تحریف قرآن اعتقاد ندارد([72])ولي چنین حرفها تقیهی آشکار است و نمیتوانند با آن دفاع کنند و تنها با دقت نظر در عنوان کتاب؛ و حتی قبل از خواندن مقدمهی آن برای هیچ کس شبهای باقی نمیماند، و روشن است که وی عمدا و اعتقادا این کتاب را نوشته است كه لباس ننگ رسوايي بود بر تن شیعه پوشید. بعد از پوشیدن لباس ننگ و رسوایی بر تن شیعه و نوشتن آن کتاب، و بعد از فضیحت و بیآبرویی آن قوم، جمعی از شیعههای معاصر از این مقوله کفرآمیز اظهار برائت کردند و به انکار آن پرداختند، مانند آقای بلاغی در (آلاءالرحمن)([73]) و محسن امین در کتاب (الشیعه بین الحقائق و الاوهام) ([74]) و عبدالحسین شریف الدین در (اجوبة مسائل جارالله)([75]) و خويي در تفسیر البیان([76]) و محمد حسین آل کاشف الغطاء در (اصل الشيعة وأصولها) ([77]) و محمد جواد مغنیه در (الشیعة فی المیزان)([78])، و انشاءالله درفصل، شیعه های معاصر وارتباطشان با گذشتگان خود به نقد و بررسی قوال و آراء آنان میپردازیم.
آیا همه آینها را رها کنیم و به رأی اشعری رگردیم که میگوید: شیعه در این مسأله بیش از یک رأی دارند و همه بر این گمراهی متفق نیستند، و نیز میگوید: شیعه دو گروه هستند: گروهی در این مسأله غلو و افراط نموده و گروه دیگر مسیر حق را پیمودهاند، همآنگونه که برخی دیگر از منتسبين به اهل سنت گفتهاند همانطونه كه طونه كه گذشت، و برخي شيعه هم چنین پنداشتهاند. ولي حقيقت اين است هر شيعهاي كه اين اعتقاى را از شيعه نفي كرده به منظور تقیه چنین گفته، همانگونه که نعمت الله جزایری که از طرفداران اسطورهی تحریف است، رأی مخالفان از شیعه را با تقیه توجیه میکند([79])، همآنگونه که به تحلیل و بررسی آن خواهیم پرداخت.
گروهی افراطی و متشدد که تا آخر به این مقوله معتقد هستند، وگروهی معتدل ومیانه رو که هرگز چنین اعتقادی ندارند.([80])
سایت مهتدین
Mohtadeen.Com
----------------------------------------------------------------
([1])ـ الاعتقادات: ص 101ـ102.
[2] - اوائل المقالات: ص54.
[3] -منظورش بزرگان صحابهy است.
([4])ـ أوائل المقالات: ص13.
([5])ـ کتابهای شیعه درباره سلیم بن قیس هلالی ميگویند كنيهي او ابو صادق است، و از یاران امیرالمؤمنین میباشد، زمانی که حجاج میخواهد او را دستگیر و به قتل برساند به ابان بن ابی عیاش پناه میبرد، و تا زمان مرگ نزد او میماند، و ابان از او روایت نموده، سلیم بن قیس عاقبت در سال (90 هـ) چشم از جهان فروبست و کتابش را به ابان بن ابی عیاش بخشیدالبرقی/ الرجال: ص 3-4، الطوسی/ الفهرست: ص 111، اردبیلی/جامع الرواة: 1/374، رجال الكشی: ص 167، رجال الحلی: ص 82، 83).
[6] - و درباره ابان بن ابی عیاش امام احمد گوید: او متروک الحدیث میباشد، و مدت زیادی مردم احادیثش را اهمال، و او را منکر الحدیث میپنداشتند. ابن معین گوید: حدیث ابان ارزش ندارند، ابن المدینی گوید: او ضعیف است، شعبه گفته: ابان در روایت حدیث کاذب است، در سال 138هـ درگذشته. منابع اهل سنت: تهذیب التهذیب: 1/97-101، العقیلی/ الضعفاء: 1/38ـ41، ابن أبی حاتم/ الجرح والتعدیل: 2/295.
اما از دیدگاه اهل تشیع، ابن المطهر حلی گوید: ابان در روایت حدیث بسیار ضعیف است، و بعضی از دوستان ما کتاب سلیم بن قیس را منسوب به او می دانند، اردبیلی هم چنین نظری نسبت به ابان دارد. نگاه: ه: رجال الحلی: ص 206، جامع الرواة: 1/9.
([7])ـ نگاه: ه کن به: الفهرست: ص 219، خوانساری/ روضات الجنات: 4/67، رجال الحلی: ص83، اردبیلی/ جامع الرواة: 1/374، البروجردی/ البرهان: ص104.
([8])ـ الفهرست: ص219 و الذریعة: 2/152.
([9])ـ مثلا از ابوعبدالله روایت کردهاند: «هر کس از دوستان و دوستداران ما کتاب سلیم بن قیس هلالی را پیش خود نداشته باشد و روش و امور ما را نمیفهمد و نمیداند، زیرا ابجد شیعه، و سری از اسرار آل محمدe است». مقدمه كتاب سليم بن قيس ص: 4، آغا بزرك طهراني/ الذريعه: 2/152. نگاه: ه: حاشیه، وسائل الشیعة: 2/42 ش (4). و نعمانی گفته: بين علما و راویان حدیث ائمه، خلافی نیست در این که کتاب سلیم بن قیس هلالی اصل اصول میباشد، و اهل علم و حاملان حدیث اهل بیت از آن بسیار روایت نموده اند، و از نظر قدمت قدیمترین کتاب، و تمام محتوای آن منقول از رسول خداe و امیرالمؤمنین، و مقداد و سلمان و ابيذر، همنشينان رسول اللهe و امیر المؤمنینt میباشد، و براي اصول مسائل؛ شیعه به آن مراجعه میکنند و به آن متكي هستند. نگاه: ه: النعمانی/ الغیبیة، ص61ط. الأعلمی بیروت، ص47 ط. إیران، و نگاه: ه: وسائل الشیعة: 20ـ210. و مجلسی میگوید: کتاب سلیم بن قیس اصلی از اصول شیعه و قدیمیترین کتابي است که در اسلام تصنیف شده، سپس ضمن نقل چهار روایت از آن اشاره میکند که این کتاب را بر علی بن حسین قرائت نمودند؛ او در پایان سلیم بن قیس را تصديق كرد. بحار الأنوار: 1/156-158، و الرجال الكشی: ص104ـ105.
([10])ـ تاریخ الطبری فهرس الأعلام أبو الفضل إبراهیم، تاریخ ابن الأثیر، شذرات الذهب لابن العماد الحنبلی، والبدایة والنهایة لابن كثیر، وطبقات ابن سعد، لسان المیزان، التاریخ الكبیر، و الصغیر للبخاری، أو تهذیب الكمال للمزی. در واقع شخصیتی که شیعه او را کسی معرفی میکنند که در حوزه سیاسی از طرف حجاج تعقیب شده باشد و از نظر انديشه چنین افکاری داشته باشد؛ میبایست در بسیاری از کتب سیره نامش ذکر میشد، و ممکن نبود از قلم بیفتد، و عدم وجود او در این همه منابع اسلامی فوق الذکر خود نشانه شخصیت خیالی است که آنان جهت نیل به اهداف خود آن را ساختهاند،
([11])ـ رجال الحلی: ص83.
([12])ـ در برخی روایات آن علی را به القاب و صفات مورد خطاب قرار میدهد و ميگوید: یا أول، یا آخر، یا ظاهر، یا باطن، یا من بکل شئ علیم، (:اي كسي كه به همه چیز آگاهی). و گفته اين اوصاف از طرف خورشید نسبت به علی صادر شده، و ابوبکر و عمر و مهاجر و انصار صدای خورشید را شنیدهاند که علی را چنین مورد خطاب قرار داده، لذا به سجده افتادهاند، (كتاب سلیم بن قیس ص 38 چاپ اعلمی، و ص31-32 چاپ النجف.) بر کسی پوشیده نیست که الوهیت خاص خداندU است وقايل شدن آن برای علی بن ابي طالبt که خود از موحدین میباشد از آثار ننگ و شوم عبدالله بن سبأ یهودی است كه برخی از امامیه آن را به ارث برده و از این عجائبتر هم این كه آنها را در منابع خود ذکر نموده و به اهل بیتﻹ نسبت میدهند، و در حق آنان این ستم را روا می دارند، مگر الله رب العالمین در توصیف ذات اقدس خود نفرموده:( هُوَ الأَوَّلُ وَالآخِرُ وَالظَّاهِرُ وَالْبَاطِنُ وَهُوَ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ} (حديد:3).
([13])ـ نگاه: ه: ص270، حاشیه 2.
([14])ـ الخوانساری/ روضات الجنات: 4/68، روضات الجنات 4/68، الذریعة: 2/154 أصول الكافی: 1/252، الاحتجاج للطبرسی، والاختصاص للمفید، وتفسیر فرات، مقدمة كتاب سلیم ابن قیس، ص 6.
([15])ـ نگاه: ه رجال الحلی: ص 83، ابن داود/ الرجال: ص413ـ414.
([16])ـ نگاه: ه/ خوانساری/ روضات الجنات: 4/67، رجال الحلی: ص83.
([17])ـ نگاه: ه: رجال الحلی: ص83، خوانساری/روضات الجنات: 4/67، ابن داود/ الرجال: ص413-414.
([18])ـ نگاه: ه: رجال الحلی: ص206، ابن داود/الرجال: ص413ـ414.
([19])ـ ابوالحسن شعرانی/درتعلیقی برکتاب کافی همراه شرح مازندرانی، 2/373ـ414.
([20])ـ رجال الحلی: ص83، وسائل الشیعة: 20/210.
([21])ـ روضات الجنات: 4/69.
([22])ـ وسائل الشیعة: 20/210.
[23] - که در انتشارات حیدریه نجف و انتشارات اعلمی بیروت چاپ شده بود.
([24])ـ بحار الأنوار: 1/32، وسائل الشیعة: 20/210. و غيره.
([25])ـ الجوزجانی/أحوال الرجال: ص38.
([26])ـ کتاب الایمان/محمد بن ابی عمر مکی العدنی: ص249-250 خطی.
([27])ـ بعنوان مثال نگاه: ه كن به تفسیر قمی: 1/48، 100، 110، 118، 122، 123، 142، 159، ج2، ص21 و 111 و 125 و غيره.
([28])ـ تفسیر القمی: 1/10.
([29])ـ تفسیر الصافی: 1/52.
([30])ـ الطبرسی/فصل الخطاب الورقة (13)، النسخة المخطوطة، ص26 من المطبوعة.
([31])ـ نگاه: ه، نص آن از، خوئی در مقدمة این رسالة، یا معجم رجال الحدیث للخوئی: 1/63.
([32])ـ نگاه: ه: أصول الكافی، باب فیه نكت ونتف فی التنزیل فی الولایة من الجزء الأول، ص413، و ما بعدها، وروايات شماره: 8، 23، 25، 26، 27، 28، 31، 32، 45، 58، 59، 60، 64.
و نگاه: ه: به جزء دوم ازکتاب الكافی باب أن القرآن یرفع كما أنزل، ص619، رقم 2، و باب النوادر، ص627، و ما بعدها ش: 2، 3، 4، 23، 28.
[33] - مقدمة الكافي: ص9، وتفسير الصافي مقدمه ششم ص 52، چاپ: اعلمي بيروت، و ص14 چاپ: كتابخانه اسلامي تهران.
[34] - الكاشاني/ تفسير الصافي/ مقدمه ششم ص 52، چاپ: اعلمي، و ص14 چاپ: تهران.
([35])ـ نگاه: ه: محمد صالح الحائری/منهاج عملی للتقریب ضمن كتاب: "الوحدة الإسلامیة"، ص: 233، و بمثل این گفته اند قدماء شیوخشان. نگاه: ه: ابن طاوس/كشف المحجة ص159، و به مقدمه آن مراجعه نماید.
[36] - مثلا روایتی که میگوید قرآنی که جبرئیل آن را برای محمد آورده (17)هزار آیه بوده. با اینکه تعداد آیات قرآن از شش هزار و اندی تجاوز نمیکند، (مرآة العقول: 2/536.)
[37] - الشافي شرح اصول الكافي: 7/227
[38] - مثل: «باب أنه لم يجمع القرآن كله إلا الأئمة»(:جز ائمه کسی قرآن را جمعآوری نکرده) كه يكي اؤ بابهاي الكافي است كه به صراحت به افتراي تحريف قرآن اعتراف کرده، و برخی از شیعیان در خلال این باب مذهبشان را آشکار کردهاند( فصل الخطاب: ص26-27) وبابهای دیگری همچون «باب فيه نكت و نتف من التنزيل في الولاية» شامل (92) روايت). ضمنا ابوابي را که منجر به انتقاد از معتقدات شیعه باشد مثل «باب أن الأئمة إذا شاؤوا أن يعلموا علموا» و «باب أن الأئمة يعلمون متى يموتون ولا يموتون إلا باختيار منهم» و باب: «أن الأئمة يعلمون علم ما كان و ما يكون و أنه لا يخفى عليهم الشيء» و غيرها.) را حذف نموده است.
براي روشن شدن بیشتر این موضوع کتاب الحجة صحیح کافی، را با كتاب الحجة اصول کافی را با هم مقايسه كن
([39])ـ نگاه: ه: تفسیر العیاشی: 1/13، 168، 169، 206 وغیره.
([40])ـ بحار الأنوار: 1/128.
[41] - در انتشارات حیدریه نجف به چاپ رسیده است، و روی جلد آن نوشتهاند: تفسیر ارزشمندی که علیرغم حجم کوچک آن بسیاری از علما مشتاق آن بودهاند، آنگونه که مشتاق تفاسیر بزرگ نبودهاند، و كاملا با احادیث پیغمبرe و أئمهﻹ مطابقت دارد.
([42])ـ نگاه: ه" تفسیر فرات: ص 18، 85، وغیره.
[43] - گفتهاند: او در عصر چهار سفیر مهدی و از شاگردان کلینی صاحب الکافی، و احتمالاً کفر تحریف قرآن را از او گرفته، و اصلاً گفتهاند او الکافی را نوشته، و کلینی را در تألیف کمک کرده، رجال النجاشي: ص298، أمل الآمل: ص232، رجال الحلي: ص162
([44])ـ نگاه: ه: بحار الأنوار: 1/30.
([45])ـ نگاه: ه: رجال النجاشی: ص298، أمل الآمل: ص232، رجال الحلی: ص162.
([46])ـ نجاشی گوید: ابو القاسم کوفی مردی از اهل کوفه بود و خود را از آل ابي طالب میدانست، و در آخر عمر در امور خود غلو میکرد و مذهبش را فاسد نمود، و کتب زیادی را هم تألیف كرده که اغلب آنها فاسد و باطل هستند، مانند: كتاب الأنبياء، كتاب الأوصياء، كتاب البدع المحدثة، كتاب التبديل والتحريف"، نجاشی گفته کتب وی جایگاهی نزد غلاة شيعه داشته و سال (352هـ). به هلاکت رسیده. رجال نجاشی ص: 203، رجال الحلی: ص233) رافضي معاصر نويسنىهي كتاب (الاستغاثة) كه نام خود را با صراحت نگفته، تلاش کرده که صفت غلو را از او بردارد.
([47])ـ نگاه: ه: الاستغاثة (أو البدع المحدثة) ص: 25.
([48])ـ رجال النجاشی: ص203.
([49])ـ فصل الخطاب: ص 30-31.
([50])ـ نگاه: ه: الاستغاثة ص 29.
([51])ـ نگاه: ه: اوائل المقالات، ص 51.
[52] - ص 365
[53] -بحارالانوار 1/27
([54])ـ به زودی نص سخنانش را بيان خواهیم کرد نگاه: ه، كتاب الاعتقادات: ص101-102.
([55])ـ الفصل: 5/22.
([56])ـ التبیان: 1/3.
([57])ـ مجمع البیان: 1/31.
([58])ـ منابع قبل.
([59])ـ نگاه: ه: فصل الخطاب صفحه (32) النسخة المخطوطة.
([60])ـ الاحتجاج: ص 14.
[61] -گاهی برخي از نويسندگان این دو شخصیت را با هم اشتباه گرفتهاند، مثلا نبیله عبید علیرغم شیعه بودنش، در کتابش: نشأة الشیعه ص 39.40 این دو را با هم خلط نموده، و كتاب الاحتجاج را به صاحب مجمع البيان نسبت داده است، با اینکه صاحب الاحتجاج به این کفر تصریح نموده است، و صاحب مجمع البيان خود را از آن مبراء دانسته.
این طبرسی که آشکارا به این کفرها اقرار میکند؛ معاصر ابي الفضل طبرسی (صاحب مجمع البیان) است که اين مقوله را انكار ميكند، و شیعه را از این عقائد مبرا میداند([61])
همانگونه که برخی در مورد طبرسی صاحب الاحتجاج و طبرسی صاحب فصل الخطاب اشتباه كردهاند و هر دو را یک شخص دانستهاند، با اینکه بیش از شش قرن با هم فاصله داشتهاند، از جمله عبد المتعال الجبری صاحب كتاب حوار مع الشيعة دچار این اشتباه شده است.(حوار مع الشيعة: ص 187).
[62] - فصل الخطاب/ الورقة (125) (نسخه خطي)
[63] -: بحار الأنوار: كتاب القرآن، باب تأليف القرآن وأنه على غير ما أنزل الله عز وجل: 92/66 به بعد.
[64] - تفسير صافي: مقدمه ششم: ص 40-55، 136، 163، 399، 420.
[65] -البرهان در موارد متعدد مثلاً – ج1 ص15 باب أن القرآن لم يجمعه كما أنزل إلا الأئمة، وص34، 70، 102، 140، 170، 277، 294، 295، 308 وغيره
[66] - الأنوار النعمانية: ص2/357-358
[67] - مرآة الأنوار ابي الحسن شريف، مقدمه دوم: ص 36-49
[68] -آنقدر مورد تعظیم شیعه است که کتاب مستدرک الوسایل او را یکی از منابع معتبر خود میدانند، و بعد از مرگ این طبرسی لاشهاش را در شریفترین مکان (به اعتقاد شیعه) در نجف دفن کردند(آغابزرگ تهرانی/اعلام الشیعه قسمت دوّم از جلد اول ص553)
[69] -در سال 1292هـ ق مرتکب جنایت تألیف آن کتاب شد و در ایران سال 1298هـ چاپ شد، و بنده یک نسخه خطی گرفته شده در عراق و یک نسخهی چاپی آن را دارم، که در باب چهارم بیشتر توضیح میدهیم.
[70] - فصل الخطاب ص 360
[71] - فصل الخطاب: ص2
([72])ـ محمد الطبطبائی/ هامش الأنوار النعمانیة: 2/364.
[73] - آلاءالرحمن ج 1/17-32
[74] - الشیعه بین الحقائق والاوهام ص 160
[75] - أجوبة مسائل جار الله: ص 27-37
[76] - تفسیرالبیان:ص 226
[77] - أصل الشيعة وأصولها: ص 88
[78] - الشيعة في الميزان: ص58.
[79] - الأنوار النعمانية: 2/358-359
([80])ـ تفسیر الصافی: 1/52-53 قوامع الفضول: ص298.
|