20 تير 1404 15/01/1447 2025 Jul 11

 
  صفحه اصلی
  كليپهاي صوتي
  کليپهاي تصويري
  کـتـابـخـانـه
  ارسـال زندگینامه
  عضویت در خـبرنامه
  در مـورد سایت
  تماس با ما
  ارتبـاط با ما
 
تعداد کليپهاى صوتى: 377

تعداد كليپهاى تصويرى: 9

تعداد کل مقالات: 2148
تـعداد اعضاء سایت : 607
بازدید کـل سایت : 3335000
 

سایت نوار اسلام

سایت جامع فتاوی اهل سنت و جماعت

 

مشاهده مقاله   
 

شماره مقاله :

786 تعداد مشاهده : 882 تاریخ اضافه : 2010-04-08

 

ملاحظاتی چند بر منابع هشت‌گانه شيعه

بسم الله الرحمن الرحیم

 

کتاب‏های اساسی حديث نزد اثني‏عشریّه:

کتاب‏های اساسی که در نزد اثني‏عشریه به عنوان منابع اخبار معتبرند؛ هشت تا هستند که آن‏ها را «جوامع ثمانیه» می‏نامند، ([1]) و می‏گویند آن‏ها منابع معتبر احادیث روایت شده از ائمّه هستند.([2]) محمّد صالح حائری عالم معاصر شيعه می‏گوید: «کتاب‏های صحیح امامیه هشت تا هستند،  چهار كتاب از آنِ سه محدث اوّل،  و سه تای آن‏ها از آنِ سه محدث آخر و هشتم آن‏ها اثرحسین نوری- معاصر- است».([3])

اوّلین و صحیح‏ترین آن كتاب‏ها نزد ايشان (الکافی) محمّد بن یعقوب کلینی است.([4]) سپس کتاب (من لا یحضره الفقیه)([5]) محمّد بن بابویه قمی (متوفای سال 381ﻫ) که در نزد آنان به صدوق مشهور است. سپس کتاب (تهذیب الاحکام)([6]) و کتاب (الاستبصار)([7]) هر دو کتاب از عالمشان ابي جعفر محمد بن حسن طوسی مشهور به شیخ الطائفه (متوفای سال 360ﻫ) می‏باشد.

فیض کاشانی (متوفای سال 1091ﻫ) گفته است:«امروز محور اصلی احکام شرعی بر این چهار اصل است،  و اینها کتاب‏هایی هستند که مؤلفانشان بر صحّت آن‏ها گواهی می دهند«.([8]) آغا بزرگ تهرانی– مجتهد معاصر شيعه- می‏گوید: «کتاب‏های چهارگانه جامع احادیثي هستند که تا امروز هم احکام شرعی از آن‏ها استنباط می‏شود».([9]) این‌ چهار کتاب قدیم‏ترین کتاب‏ها و منابع شیعه هستند.

سپس علمایشان در قرن یازدهم و بعد از آن کتاب‏هایی را تدوین و تألیف کرده‏اند که علماي معاصرشان آن‏ها را پسندیده‏اند،  چهار تای آن‏ها را (مجامیع چهارگانه‏ي جدید) ناميده‏اند كه عبارتند از (الوافی)([10]) تألیف محمد بن مرتضی معروف به ملا محسن فیض کاشانی(متوفای سال 1091ﻫ)،  و (بحار الانوار الجامعة لدرر اخبار الائمّة الاطهار) از محمد باقر مجلسی( متوفای سال 1110 یا 1111ﻫ)  ([11]) و (وسائل الشیعه الی تحصیل مسائل الشریعة) تألیف محمّد بن حسن حر عاملی (متوفای سال1104ﻫ)([12])و (مستدرک الوسائل)([13]) حسین نوری طبرسی (متوفای سال1320ﻫ).

 

ملاحظاتی چند بر منابع هشت‌گانه شيعه:

شيعه ادعا می‏کنند که کتاب‏های زیادی دارندكه از جهت اعتبار و حجت بودن مثل کتاب‏های چهارگانه هستند،  همچنان‏که مجلسی در مقدمه بحار([14])و حر عاملی در الوسائل([15])توضیح داده‏اند،  و نیز در مقدمه این کتاب‏ها بیان شده است. ظاهراً ذکر این کتاب‏ها يا به خاطر اهمیت و ارزش آن‏ها به عنوان مجموعه‏های بزرگ است،  و شاید هم صرفاً تبلیغ و ادّعای مذهبی و مخالفت با اهل سنّت باشد،  بدلیل این‏که در بین کتاب‏های هشت‏گانه کتاب (الوافی) را به عنوان کتابي مستقل و اصیل نام برده‏اند،  در حالی که جز از احادیث کتاب‏های چهارگانه (الکافی و التهذیب و الاستبصار و من لا یحضره الفقیه) جمع‏آوری نشده است،  پس چگونه مستقل و پنجمین اصل محسوب شده است؟!

همچنین کتاب (لاستبصار) طوسی را یکی از منابع مستقل و جدا از چهار منبع قبلی دانسته‏اند،  در حالی‏که جز خلاصه‏ای از کتاب  تهذیب الاحکام طوسی نیست،  و طوسی در مقدّمه‏ی الاستبصار([16])به این مطلب تصریح کرده است،  هر کس می‏خواهد می‏تواند با مقایسه‏ی این دو کتاب بفهمد که این جز تبلیغات مذهبی نیست.

می‏بینی که مجلسی بحار الانوار را در (بیست و پنج) جلد تألیف نموده،  امّا چون جلد بیست و پنجم آن بزرگ بوده قسمتی را جدا نموده و مجموعاً (26) جلد شده است([17])،  معاصرين کتاب‏هایی به آن افزوده‏اند که اثر مؤلف نیستند؛ مانند کتاب (جنة المأوی) نوری طبرسی،  و (هدایة الاخبار) مسترحمی،  و چندین جلد در اجازات،  تا آن را در چاپ جدید از شماره صفر (كه جلد اوّل از صفر حساب شده است!)  به (یکصد و بیست) جلد برسانند،  مثل این‏که شکل و ظاهر پیشرفته و تبلیغات مذهبی جدیدی به خود گرفته است؛ كه آن‏ها شیفته‏ي روش تبلیغاتی هستند.([18])

امّا موضوع کتاب‏های تهذیب،  استبصار،  من لا یحضره الفقیه،  وسائل الشیعه و مستدرک الوسائل فقه است  همچنین دو جلد اوّل و دوّمش کتاب الکافی مربوط به اصول؛ و بقیّه فقه هستند که آن‏ها را (فروع کافی) ناميده‏اند.

  و در بسیاری از مسائل فقهی شباهتي با اهل سنّت ملاحظه می‏شود،  بطوری که اهل علم می‏گویند اين شباهت دلیل است بر‏ أخذ و برگرفتن آن از اهل سنّت.([19])

شیعه مسائل چنان عجیب و غریب و غیر قابل قبولی دارند که بر ذهن کسی خطور نمی‏كند،  و شایسته است کتاب خاصی در مورد آن‏ها نوشته شود. شیخ و مرجع ايشان (مرتضی) قسمتی از آن‏ها را در کتابي جمع کرده و «الانتصار» نام‏گذاری کرده است([20])

ابن عقیل حنبلی تعداد از آن مسائل را نقل نموده و از آن‏ها اظهار شگفتی‏ کرده است،  و ابن الجوزی آن‏ها را به خط ابن عقیل در کتاب المنتظم نگاشته و ثبت کرده ‏است.([21]) و در کتاب (الموضوعات) به ساختگی بودنشان اشاره کرده است و می‏گوید: رافضه کتابي در فقه ساخته‏اند و آن را «مذهب امامیه» ناميده‏اند،  و در آن چیزهایی نوشته اند که بدون هیچ دلیلی اجماع مسلمین را خرق کرده‌اند.([22])

و امّا بقیه‏ي این كتابها؛ یعنی اصول کافی و بحار الانوار به مسائلی از قبیل توحید،  و عدل و امامت،  و...اختصاص دارند،  و اکثراً در حول و حوش عقايد و نظرات شيعه پیرامون امامت و ائمه دوازده‏گانه و نصّ امامت آن‏ها و صفات و احوال و زیارت قبر ایشان،  و بحث دشمنان ايشان و در رأس همه اصحاب پیامبر صلی الله علیه وسلم  بحث کرده‏اند. قابل ملاحظه است که تمام مطالب آن‏ها  دور گردونه‏ی امام و امامت می‏چرخد.

کسی که احادیث این کتاب‏ها و روایات اهل سنّت را بخواند تفاوت بسیار چشم‏گیری بین آنچه اهل سنت روایت کرده‏ند و «حدیث» ‏نامیده‏اند،  و آن‏چه شیعه روایت نموده و همان نام را روی آن نهاده‏ را مشاهده خواهى كرد. اهل سنت وقتی که حدیثی را روایت می‏کنند آن را به شخص پیغمبر صلی الله علیه وسلم  نسبت می‏دهند كه در واقع حدیث اين است،  امّا شیعه چیزی را كه از امامهایشان نقل می‏کنند حدیث می‏گویند و– همچنان که گذشت- آن‏ها بین فرموده‏ی پیغمبر صلی الله علیه وسلم  و سخنان یکی از ائمه قائل به تفاوت نیستند.

هر کس کتاب‏ حدیثی از شيعه را بخواند موارد اندکی را خواهد یافت که به پیغمبر صلی الله علیه وسلم  نسبت داده شده است،  اغلب آنچه را که در (اصول کافی) روایت کرده‏اند بر جعفر صادق متوقف شده،  و بسیار کمی از آن به پدرش محمد باقر رسیده،  و از آن کمتر چیزی است که به امیر المؤمنین علی رضی الله عنه  رسیده باشد،  وآن‏چه سندش  به پیغمبر صلی الله علیه وسلم  رسیده باشد بسیار نادر است.

همچنان که ملاحظه می‏شود کتاب‏های چهار‏گانه اخیر ایشان در قرن یازدهم تألیف شده‏اند،  و آخرین آن‏ها را نوری طبرسی(متوفای سال1320) که از معاصرین (شیخ محمد عبده) است تألیف کرده است. او بیست و سه هزار حدیث از ائمه را جمع‏آوری کرده([23]) که قبل از او ناشناخته بوده‏اند! حال كه او صدها سال بعد از ائمه زیسته،  اگر آن‏ها روایات را با سند نقل می‏کنند چگونه انسان عاقل به روایتی معتقد می‏شود که در طول یازده،  یا سیزده قرن (ناشناخته مانده و) نوشته نشده است!! و اگر قبلاً در کتابي ثبت و تدوین شده؛ چگونه در طی سیزده قرن کسی آن‏ها را پیدا نکرده است؟ ([24])

پیشینیان آن‏ها این روایات را جمع نکرده‏اند،  و نامشان را در کتاب‏هایشان ذکر نشده؟! چگونه کلینی که در محضر چهار سفیر مهدی بوده آن‏ها را ثبت نکرده است؛ در حالی که کتابش را (کافی) نامیده به ادعای این‏که  ‏(آن‏قدر جامع و فراگیر است) که برای همه شیعه کافی است،  و از طریق سفیرها بر امام زمان عرضه کرده و- به ادعای شیعه- او گفته: «برای شیعيان ما کافی است»– همچنان‏که در مقدمه کتاب گذشت. حتّی طوسی در کتابش تهذیب الاحکام گفته: کلینی تمام آنچه را که متعلق به فقه شیعه است؛ اعم از احادیث اصحاب خود و کتب و اصول جمع کرده،  مگر به ندرت یا شاذ بودن مسائلی را ترك كرده باشد.([25])

آیا این کتاب‏ها بعد از دوران صفویه نگاشته ‏شده و به علمای پیشین نسبت داده شده‏اند؟! بعید به نظر نمی‏رسد.

حتّی چهار کتاب اوّلیه از دستبرد و اضافه شدن بر آن‏ها خالی نیستند،  به دلیل این که احادیث کتاب (تهذیب الاحکام) طوسی به (13950) حدیث رسیده است،  همچنان‏که آغا بزرگ تهرانی در الذریعه، ([26]) و محسن عاملی در اعیان الشیعه([27]) و علمای معاصر شیعه گفته‏اند،  در حالی‏که خود طوسی در کتاب (عدة الاصول) خود خاطرنشان ساخته که احادیث و اخبار تهذیب از (پنج هزار) بیشترند،  و معنی آن این است که آخرین حد احتمال آن به (شش هزار) حدیث نمی‌رسد.([28]) آیا در دوره‏هاي مختلف بیش از دو برابر بر آن افزوده شده است؟! دلیل مادی ملموس مؤید این است.

 همچنین علمای شیعه اختلاف دارند که آیا کتاب (الروضة)– یکی از کتاب‏های (الکافی) که دارای چند باب و هر باب حاوی چندين حدیث است- از تألیفات کلینی است؛ یا این‏که بعد از او بر کتاب (الکافی) افزوده شده است، ([29]) مثل این‏که افزودن به كتاب‏ دیگران در هر شرایطی براي شيعه امری بسیار طبیعی است.

بلکه مسئله از این هم خطرناک‏تر است،  عالم معتبرشان حسین بن حیدر کرکی عاملی (متوفای سال 1076هـ) می‌گوید: کتاب کافی مطابق سندهایی که به ائمه متصل شده‏اند از پنجاه کتاب تشكيل شده است، ([30]) ولي طوسی كه (متوفای سال 360هـ) است می‏گوید: «کتاب کافی شامل سی کتاب است،  تمام روایات آن را شیخ به ما گفته است..».([31])

   آیا در فاصله‏ی قرن پنجم تا پانزدهم بیست کتاب بر (الکافی) افزوده شده است،  با این‏که هر کتاب شامل چند باب و هر باب در برگیرنده‏ي چندين حدیث است؟! شاید این امری طبیعی باشد،  چون کسی که بر پیامبر صلی الله علیه وسلم  و اصحاب و نزدیکانش دروغ بگوید،  دروغ گفتن بر علما برایش آسانتر است.. در اين زمینه شواهد زیاد است.

در متن و نصوص این کتاب‏ها تضاد و اختلافات فراوانی ملاحظه می‏شود،  و محمد بن حسن طوسی (عالم شیعی) در این زمینه نگرانی خود را ابراز داشته كه «اختلافات و تضاد احادیث این کتاب‏ها به جايي رسیده  که شاید حدیثي را نیابي در مقابلش روایت متناقض آن وجود نداشته باشد،  و حدیثی وجود ندارد که روایتی دیگر آن را نفی نكند».. و صراحتاً اعتراف می‏کند که اختلافات در احادیث شیعه از هر مذهب دیگری بیشتر است،  و این بزرگترین ایراد وارده بر مذهب شيعه است كه آن را زیر سؤال می‏برد،  حتّی بعضی از شیعه‏ها وقتی به وجود این اختلافات پی می‏برند مذهبشان را ترک می‏کنند.([32])

شیخ طوسی به تلاش‏هاي بي‏نتيجه براي جبران و توجیه این اختلافات و تناقضات به پاخاست،  امّا موفق نشد؛ بلکه گل را خیس تر و آب را گِل‏آلودتر نمود،  او در تعلیقات خود بسیاری از احادیث را تنها به بهانه‏ی با احادیث اهل سنت مطابقت دارند- برتقیه حمل نموده است.

در واقع او با این کار خود پایه‏ی تفرقه را محکم‏تر نموده و بسیاری از راه‌های هدایت را بر اهل تشیع مسدود کرد. با این وصف او در زمینه‏ي احادیث احکام تلاش نموده،  امّا به بقیه‏ي مسائل مذهبی اشاره نکرده است.

ظاهراً دلیل عدم موفقیت شیخ طوسی کثرت اختلافات بین اهل تشیع است،  همآن‏گونه که بعضی از علمایانشان شکوای خود را از این واقعیت ابراز داشته اند،  فیض کاشانی صاحب (الوافی)- یکی از کتاب‏های معتبر هشت‏گانه- در مورد اختلافات شیعه می‏گوید: «...می‏بینی که شیعه در مورد یک مسئله بیست تا سی؛ و حتی بیشتر آراء مختلف دارند؛ حتی می‏توانم بگویم: هیچ مسئله‏ای از فرعیات نیست که در آن و یا در بعضی از متعلقات آن اختلاف وجود نداشته باشد.([33])

نکته‏ی قابل ملاحظه این‏که اختلافات آن‏ها در استنباط آراء نیست،  بلکه در احادیث و نصوص است،  و بدون تردید این‏گونه تناقضات نشانه‏ي باطل بودن مذهب و دروغ بودن روایات است.. این تناقضات از منبع وحی و از جانب خداوند نیست،  چون خداوند می‏فرمايد:

« أَفَلَا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآَنَ وَلَوْ كَانَ مِنْ عِنْدِ غَيْرِ اللَّهِ لَوَجَدُوا فِيهِ اخْتِلَافًا كَثِيرًا »(نساء: ٨٢)

آيا درباره قرآن نمي‌انديشند،  اگر از سوي غيرخدا آمده بود در آن تناقضات و اختلافات فراواني پيدا مي‌كردند.

 بعضی از صاحب نظران شیعه کثرت اختلافات را مربوط به دروغ بستن بر ائمه می‏دانند. فیض بن مختار  نزد ابوعبدالله از اختلافات فراوان در روایت شکایت کرده و می‏گوید: «علت این همه اختلافات در بین پیروان شما چیست.. من در حلقه‏ي درسشان در کوفه می‏نشینم به خاطر اختلافات زیاد ممکن است که در احادیث شکّ کنم. ابوعبدالله می‏گوید: ای فیض آن‏چه می‏گویی درست است،  مردم بسیار مشتاق دروغ گفتن بر ما هستند.. من برای یکی از آن‏ها حدیثی می‏خوانم؛ هنوز خارج نشده آن بر خلاف معنی حدیث تأویل می‏كند،  چون آن‏ها حدیث و محبت ما را برای رضای خدا نمی‏خواهند،  بلکه تنها در پی دنیا هستند،  هر یک از آن‏ها در فکر مطرح شدن خويش می‏باشد»([34]). شکایت ائمه از کثرت دروغگویان بر آن‏ها بسیار زیاد است.([35])

در حقیقت تعدادی فریبکار و سودجو و متقلب اطراف آن‏ها خصوصاً جعفر صادق را گرفته بودند و به استقبال مهمانانی می‏رفتند که از نقاط مختلف دنياي اسلام می‏رفتند و اموالشان را به اسم ائمه دریافت کرده و می‏خوردند،  و نوشته‏های مهر شده‏ي جعلی و تزويري را به آن‏ها تقدیم می‏کردند و از امام چیزهایی را که نگفته بود برایش نقل می‏کردند.([36]) و هرگاه ائمه گفته‏هايشان را تکذیب می‏کردند؛ مي‏گفتند: تقیه کرده...([37])

به قاضی شریک بن عبدالله (متوفای177-178هـ) گوش کن در توصیف اقوامی که به جعفر صادق چسپیده و ادعای نقل و روایت از او دارند، - همچنان‏که کتاب‏های شیعه نقل می‏کنند-: ابوعمرو کشی گفت: «یحیی بن عبد الحمید در کتابي که در اثبات امامت امیر المؤمنین رضی الله عنه  نوشته می‏گوید: به شریک گفتم: بعضی افراد ادعا می‏کنند احادیث جعفر بن محمد ضعیف هستند،  گفت داستانش را برایت تعریف می‏کنم: جعفر بن محمد مردی صالح و مسلمان و اهل ورع بود،  عده ای نادان اطرافش را گرفتند و با او آمد و شد داشتند،  هنگامی که از پیش او خارج می‏شدند می‏گفتند: جعفر بن محمد چنین و چنان گفت سپس احادیثی دروغ و ساختگی و منکر از او نقل می‏کردند تا از این راه از مردم پول بگیرند و نان بخورند،  بدین صورت منکرات فراوانی آوردند،  عده ای از مردم عوام آن‏ها را پذیرفته و گمراه می‏شدند وعده ای آن‏ها را انکار می‏کردند«.([38])

چنین به نظر می‏رسد که انکار از طرف طایفه‏ای از متقدمین صورت گرفته...چون متأخرین؛ بخصوص در دوران صفویه و بعد از آن،  افسانه‏های روايت شده به نام جعفر را بخشی از عقاید خود قرار دادند بدون انکار این‏که آن را انکار کرده باشند.

وامّا این روایات از جهت معنا و مفاد و موضوع،  به محض کمترین دقت در متن آن‏ها به ساختگی بودنشان مي‏توان حکم کرد،  چون با اصول اسلام و ضروريات بدیهی و متواتر ثابت و مورد اجماع مسلمانان است تضاد و مخالفت دارند،  علاوه بر مخالفت صریح با عقل،  و در روایات شیعه دلایل و قرائن آشکاری را دیده‏ام که مبدأ نقد متون را لغو می‏کند،  و در (بصائرالدرجات) از سفیان سمط روایت شده که گفته است: «به ابوعبدالله علیه السلام  عرض کردم: فدایت شوم مردی از طرف شما نزد ما می‏آید که به دروغگويي معروف است،  حدیثی را برای ما نقل می‏کند که آن را زشت و ناپسند می‏بینیم؟ ابوعبدالله علیه السلام  گفت: از زبان من به تو گفت شب روز و روز شب است؟ گفت نه،  گفت اگر چنین چیزی هم گفت دروغگویش نپندارید حتماً من گفته‌ام«.([39])

و همچنین آمده است «قلب‏ها از حدیث ما تنفر و انزجار دارند؛ پس هر کس آن را قبول کرد بزرگش بشمارید،  و هر کس آن را انکار کرد او را رها کنید».([40])

و مجلسی در (الاتجاه) (116) حدیث را در يك باب تحت این عنوان آورده:

«باب در مورد این‏که کلام ائمهﻹ سخت  و سختی‏طلب است،  و کلامشان وجوه و صورت‏های متعدد،  و در مورد فضیلت تدبر در اخبار آن‏ها  و تسلیم شدن به آن‏ها و نهی از ردّ نمودنشان».([41]) اگر این مطلب را با رأی و نظر اهل سنت مقایسه کنید گمراهی شيعه بیشتر نمایان است،  «هر چیزی با شناختن ضدّش بهتر شناخته می شود»([42])

و اغلب نقد متن حدیث نزد شیعه بدین صورت است که با روایات اهل سنت- که آن‏ها را عامه می‏گویند- موافق باشد،  كه در این صورت آن را مردود می‏پندارند،  چون نزد آن‏ها هدایت و راه درست در مخالفت عامه می‏باشد،  همچنان‏که در روایاتشان آمده است- در مبحث اجماع در این رساله گذشت- با این بینش؛ يك گمراهی دیگر بر گمراهیهایشان افزوده می‏شود..و در کتب شیعه از بعضی ائمه آمده که «خلاف کتاب پروردگارمان را از ما قبول نکنید».([43]) اما علمای شیعه به این اصل عمل نکرده‏اند.. علاوه بر این که ائمه امر کرده‏اند که «قرآن» را اصل قرار دهند و به آن مراجعه کنند نه اين‏كه روايات افسآن‏ها    ی...

اما بحث مقدار صحت این روایات،  و مضمون تألیفات و شناخت کسانی که شیعه از روایاتشان راضی هستند،  و اقسام حدیث،  و معيارهای نقد حدیث نزد آنان موضوع مهم و بزرگی است که نیاز به کتابي مستقل دارد،  زیرا برای کشف حقیقت این مدونات و افشاي باطل آن جلو چشم فريب‏خوردگان بی‏خبر و غافل و جهت رو شدن دست سبئیه که در ساختن این گمراهی‏ها و نسبت دادن آن‏ها به بعضی از علمای اهل بیت سهيم بوده و نقش فعالي را بازی کرده‏اند؛ از اهمیت فوق العاده ای برخوردارد است، . .این موضوع دارای جوانب متعدد که مفصلاً در حد توان این کتاب نیست.. به همین خاطر به عرضه و بيان خلاصه و اشاره‏وار در این مورد اکتفا می‏کنیم.

حدود صحت روایات این کتاب‏ها

از قول تعدادی از بزرگان اهل سنت آمده که از لحاظ دروغ و افتراء و تکذیب راستي‏ها شيعه بزرگترین فرقه هستند.([44]) وقتی ابن المطهر‏ گفت: شیعه احادیثي دارند که رجال موثق و معتبر آن‏ها را روایت کرده‏اند،  شیخ الاسلام ابن تیمیه: فرمود: از کجا می‏دانید کسانی که در زمان قدیم این احادیث را برای شما نقل کرده‏اند معتبر و قابل اعتماد بوده‏اند،  شما كه نه آن‏ها را شناخته‏اید،  و نه با احوالشان آشنا هستید و نه تألیفات و نوشته‏هايی دارید که با تكيه بر آن اخبار افراد موثق را از اخبار دیگران جدا سازید و تشخيص دهيد،  و نه اسنادي دارید که رجالشان را بشناسید».([45])

آیا ائمه‏ي اسلام بر این کتاب‏ها واقف هستند؟

حقیقت این است که از جهت در یافت احادیث،  امت اسلام منابعی و مراجع مشهور و معروفي جز امهات مصادر (صحاح و سنن و مسانید...) ندارند.

علمایی که در مورد شیعه ملاحظاتی داشته‏اند و به شناسايي و تحقيق پیرامون ایشان عنایت داشته‏اند؛ از جمله اشعری،  ابن حزم و ابن تیمیه،  نامی از این کتاب‏ها نبرده‏اند- تا حدودي که من تحقیق کرده‏ام- بخصوص در مورد خطرناک‏ترين‏ منبع ايشان (اصول کافی)،  علی‏رغم این‏که  صاحبش در سال (329هـ) وفات يافته. آیا علت اين بي‏نام و نشاني منابع شيعه در گذشته این است كه کتاب‏هايشان سری بوده‏اند،  یا این‏که  به علت حقارت و بي‏ارزشی مورد توجه قرار نگرفته‏اند؟ یا همگی در دوران صفویه تألیف شده‏اند سپس به علمای قدیم نسبت داده شده‏اند؟

در اصول کافی اشاره شده که این کتاب‏ها در بین شيعه سری بوده،  و نیز به سبب این‏که  در شرایط تقیه بوده‏اند آنچنان‏که ادعا می‏کنند سند متصل ندارند؛ نص الکافی چنین است: «مشاهیر و بزرگان ما از ابوعبدالله علیه السلام  روایت کرده‏اند که به شدت تقیه می‏کردند،  و کتاب‏هایشان را مخفی نمودند؛ و چیزی روایت نمی‏شد،  وقتی آن‏ها وفات یافتند کتاب‏هایشان به دست ما رسید،  (یکی از ائمه گفت): از آن‏ها نقل کنید که قطعاً حق هستند.([46])

و ملاحظه می‏شود که در برخی روایاتشان به کتمان و عدم افشای روایات نزد ناهل امر شده است،  به عنوان مثال- امر به کتمان این نصوص و عدم نشر آن نزد غیر کسانی که اهلیت دارند ملاحظه می‏شود. ([47])

در زمان سیوطی یکی از رافضی‏ها بر خواسته و ادعا می‏کرد كه بدون نیاز به سنت با قرآن استدلال می‏کند،  سیوطی کتابي به اسم «الاحتجاج بالسنة» در رد او نوشت،  پس (اگر در آن زمان این کتاب‏ها موجود بودند) چرا این شیعه به کتاب یارانش دعوت ننمود؟ او با این کار خود می‏خواست کتاب‏های خودشان را کتمان کند؟.. به هر حال تا زمان چاپ و رواج و افشاي افکار شیعه کتاب‏هايشان  بدین صورت شایع نشده بودند.

شاید اولین اشاره به منابع چهارگانه‏ي شیعه در کتاب «النواقض فی الرد علی الروافض» (نقض‏کننده‏ها در رد بر شیعه) آمده،  آن‏جا که می‏گوید: از اشتباهات و انحرافات شیعه اين است كه كتب احادیث صحاح را انکار مي‏كنند كه مورد قبول امت اسلام هستند،  و در مقابل به چهار کتاب ایمان دارند که دروغ‏های فراوان را همراه با بعضی اقوال ائمه در آن جمع کرده‏اند.([48])

صاحب النواقض (مخدوم شیرازی) در قرن دهم هجری زیسته،  اما این بدان معنا نیست که این کتاب‏ها در آن زمان ظهور کرده‏اند؛ و از آن‏جا كه شیرازی در بین شیعه زندگی کرده و ناچار بوده در میان ایشان علم‏آموزی کند چیزهایی از آن‏ها دانسته که بر دیگران مخفی بوده؛ همچنان‏که خود می‏گوید.([49])

اما در رابطه با حدود صحّت این کتاب‏ها در نظر خود شیعیان بايد گفت كه آن‏ها در این زمینه دو دسته‏اند:  دسته‌ای همه را صحیح و حرف به حرف آن‏ها را از ائمه دانسته‏اند،  و دسته ای دیگر معتقدند در این کتاب‏ها هم صحیح و هم غیر صحیح موجود است. . این مطلب را عالم شيعه ممقانی بیان می‏کند و می‏گوید:

«شك و ترديدي نيست كه مجموع محتویات و مطالب کتاب‏های چهارگانه متواتر است،  بلکه با دقتی در آن معلوم می‏شود که از متواتر هم بالاتر است،  اما آیا به نسبت يکايک احدیث آن‏ها متواتر هستند،  و به عبارتی دیگر آیا تمام کلماتش با جمیع حرکات و سکنات اعرابي و بنائی و نیز ترتیب همه کلمات و حروف قطعی هستند یا نه؟ در بین مجتهدین ما رأی دوم  معروف است،  همچنان‏که در مورد این‏که اخبار آن‏ها را آحاد دانسته‏اند  و سند آن‏ها را صحیح یا غیر صحیح دانسته اند،  و اکثر فرقه‏ی اخباریه بر رأی اول هستند،  همآن‏گونه که از ادعای ایشان مبنی بر وجوب عمل به آن و اعتقاد به قطعی بودنش برمی‏آید».([50])

پس کتاب‏های چهارگانه نزد فرقه‏ي اخباریه‏ دوازده امامی از قرآن بزرگترند.. به همین سبب روایت‏هایی را که معارض با کتاب خدا هستند قبول دارند،  و روايتشان را حاكم بر کتاب خدا می‏دانند،  این ‏است گمراهی بزرگ و کفر صریح.

اما اصولیون و یا مجتهدین این روایات را آحاد دانسته‏اند و هنگامی‏که بر آن‏ها حکم می‏کنند در سندشان دقت می‏نمایند،  به همین خاطر جعفر نجفی(متوفای 1227هـ)- شیخ شیعه‏ي امامیه و رئیس مذهب- در زمان خود([51]) در کتابش «کشف الغطا» در مورد مؤلف این چهار کتاب می‏گوید:

«در تحصیل علم چگونه بر آن سه محمد اعتماد می‏شود در حالی‏که آن‏ها همدیگر را تکذیب می‏کنند.. و بعضی از روایاتشان با هم متضاد هستند..سپس در کتاب‏هایشان روایاتی موجود است که قطعاً دروغ هستند،  مانند اخبار مربوط به جسم بودن و تشبیه کردن خداوند و ازلی بودن جهان و ثابت بودن زمان و مکان».([52])

اما در مورد این‏که چرا مؤلفین این چهار كتاب در مقدمه‏هايشان مدعی شده‏اند که جز اخبار صحیح را ذکر نکرده‏اند،  صاحب کشف الغطا می‏گوید: «لازم است در خصوص آن‏چه در مقدمه آن کتاب‏ها نوشته شده باید قایل به تخصیص بود،  یا بر مجاز حمل شود،  از این‏جهت که در قسمت عمده کتاب‏هایشان خلاف آن‏چه را که در مقدمه گفته‏اند ذکر کرده‏اند،  یعنی از تعهد جمع‏آوری روایات صحيح که در اول کتاب ذکر نموده‏اند تجاوز کرده‏اند!!».([53])

سپس اعتراض سنگین‏تری وارد مي‏شود مبني بر این ادعا که احادیث این چهار کتاب- همچنان‏که گفته‏اند- از اصول و منابعي برگرفته‏شده که بر ائمه عرضه شده‏اند،  و (اصول الکافی) در زمان غیبت صغری نوشته شده،  و ممکن است امام غايب بر احادیث آن حکم کرده باشد!،  بلکه گفته‏اند بر مهدی (امام زمان) عرضه شده و گفت: «این کتاب برای شیعیان ما کافی است»([54]) همچنين‏ صاحب کتاب (من لا یحضره الفقیه) «در بیست و چند سال از دوران غیبت صغری زیسته است»([55]) پس چرا ائمه بر اخبار ساخته شده اعتراض نکرده‏اند؟ صاحب کشف الغطا جوابي برای این نیافته جز پناه بردن به «تقیه»،  پاسخی که دستاویز همیشگی آن‏ها    ست و هرگاه بي‏جواب درماندند بدان متوسل می‏شوند،  پس گفت: «به خاطر تقیه‏ای که از روز سقیفه منشعب شده است لازم نیست ائمه به انکار نمودن و یا جدا ساختن صحیح از خطا مبادرت ورزند».([56])

با وجود این شایسته است سؤال شود: اگر اصولیون شیعه روش تصحیح و تضعیف حدیث را از روی بررسی و تحقیق در سندها را پیش گرفته‏اند؛ آیا در مورد رجال حدیث و رشته‏ی جرح و تعدیل هیچ آگاهی دارند؟

در پاسخ باید گفت: با دقت در کتاب‏های رجال شیعه روشن می‏شود که آن‏ها در مورد احوال رجال حدیث تا قرن چهارم کتابي هيچ نداشته‏اند،  اما در قرن چهارم آقای کشی کتابي با نهایت اختصار در این زمینه تألیف نمود که نیازي را برآورده نمی‏سازد([57])و روایات متعارضی در جرح و تعدیل يادآوری کرده و در زمینه‏ی رجال‏شناسي جز شرح احوال بعضی از راوي‏ها چیز دیگری ندارند.([58]) علاوه بر اين‏كه «در مورد اکثر سندها در اسم رجال و نام پدر و کنیه و القاب آن‏ها دچار اشتباه و غلط شده‏اند».([59])

تا زمانی که زین الدین عاملی ملقب به شهید ثانی([60]) (مقتول سال 965هـ) ظهور نکرده بود شیعه دارای اصول و علوم اين موضوع نبودند، ([61]) این مطلبی است که کتاب‏های خودشان بدان اعتراف می‏کند.

عالم شيعه حائری می‏گوید: «از جمله معلوماتی که هیچ کس در آن شکی ندارد این است که قبل از (شهید ثاني) هیچ‏يك از علمای ما در مورد درایت حدیث چیزی ننوشته،  بعد از آن (بصورت تخصصی نبوده) بلکه آن را هم در علوم عامه نوشته‏اند‏..»([62]) (بعداً بررسی خواهیم کرد‏ که در زمینه تقسیم حدیث به صحیح و غیر صحیح تا قرن هفتم چیزی نداشته‏اند).

صاحب تحفه می‏گوید: سبب این‏که شیعه ناچار بودند در این علم تألیفاتی داشته باشند وجود تناقضات زیاد در روایات است،  و در نوشتن این اصول هم از کتب اهل سنت استفاده کرده‏اند.([63]) اما شیعه معيار‏های خاصی هم دارند که مانند سایر چیزهای منحصر به خودشان خالی از نیست. به عنوان مثال می‏بینی کسانی که ادعای دیدن امام غایب متولد نشده ([64]) را می‏کنند نزد شیعه مورد وثوق و اعتبار هستند،  و این را دال بر ما فوق عدالت بودن تلقی کرده‏اند،  در حالی که همراهی و همصحبتی با رسول خدا صلی الله علیه وسلم  را در تزکیه و تعدیل اصحاب بزرگوار و شاگردان پیامبر صلی الله علیه وسلم  مؤثر نمی‏دانند- همچنانکه گذشت- بدین صورت آن‏ها دروغ وگمراهی را دلیل بر عدالت می‏دانند،  و دلایل عدالت را نشان‏ي دروغ‏گویی می‏دانند،  پس ببین و تعجب کن.. کلینی افسانه‏پردار اسطوره‏‏هاي تحریف قرآن را معتبر و معتمد مي‏دانند که در (الکافی) آن‏ها را گسترش داده،  به همین سبب کاشانی در تفسیرش صافی([65]) و محمود نجفی تهرانی در (قوامع الفضول)([66]) گفته‏اند کلینی معتقد به تحریف قرآن بوده است.

و ابوزهره گفته است: کسی که چنین عقیده‏ای داشته باشد اهل قبله نیست.([67])

با وجود این ابن مطهر حلی می‏گوید: «کلینی موثق‏ترین و ثابت‏ترین مردم در حدیث است»!([68]) علاوه بر آن می‏گویند: به خاطر یک طعنه و انتقاد در راوی روایتش ترك می‏شود.([69]) ببین چگونه به کفار باور و اعتماد دارند،  اما روایات مسلمین را رد می‌کنند.

کسی که بر مذهب امامیه نباشد- در نظر آن‏ها    - روایتش به درجه‏ي صحت ارتقاء نمی‏يابد هچنان‏که در مبحث «حدیث صحیح از ديدگاه شیعه» خواهد آمد،  اما کسي كه از امامیه باشد روایتش مقبول است حتی اگر بر زبان کل امت اسلامی مورد مذمت و نكوهش قرار گرفته ‏باشد،  بلكه (ابن مطهر حلی) با کمال صراحت می‏گوید: «طعنه در دین کسی موجب طعنه در حدیث نيست».([70]) اگر این وضعيت بعضی معیارهایشان باشد؛ وضعيت رجال حدیث ايشان چگونه است؟

 


سایت مهتدین

Mohtadeen.Com

-------------------------------------------------------------

([1])ـ مفتاح الکتب الاربعة،  1/5.

([2])ـ اعیان الشیعه،  1/288،  مفتاح الکتب الاربعه،  1/5.

([3])ـ الحائری/منهاج عملی للتقریب،  مقاله‌ای است در مجلۀ رسالة الاسلام در قاهره منتشر شده است،  هم چنان که با چند مقالۀ منتخب دیگر از همان مجله به اسم الوحدة الاسلامیه چاپ شده است،  ص233.

([4])ـ برای شناخت کافی به این کتابها نگاه: ه کن:  الذریعه،  17/245،  النوری/مستدرک الوسائل،  3/432،  مقدمه  الکافی،  الحر العاملی/وسائل الشیعه،  20/71. این کتاب‏ها اشاره می‏کنند که این کتاب صحیح‏ترین منابع چهارگانه معتبر نزد آنان می‏باشد،  و این‏که آن کتاب را در دوران غیبت صغري نوشته که توسط آن راهی جهت تحقیق منقولاتش یافته نوشته است. .،  با این‏که در بین کتاب‏های چهارگانه تنها کتابي است که افسانه‏ي طعنه زدن به کتاب خدا (قرآن) در آن راه یافته است،  و همچنان‏که حر عاملی می‏گوید: احادیث کافی به (16099) حدیث می رسد(أعيان الشيعة: 1/280) و چند بار چاپ شده،  و تعدادی از علمایشان آن را شرح کرده‏اند،  و شرح‏های زیر را از آن دیده ام: (مرآة العقول مجلسی،  او به جهت حکم بر صحّت و ضعف احادیث کافی توجّه کرده است. . و در آن احادیثی را صحیح دانسته که به اجماع مسلمانان کفر است مانند روایات تحریف قرآن. (شرح جامع) از مازندرانی و (الشافی) شرح اصول کافی.

([5])ـ برای شناخت این کتاب به کتاب‌های زیر نگاه: ه کن:  الخوانساری/روضات الجنّات،  6/230-237،  واعیان الشیعه،  1/280،  مقدمۀ من لا یحضره الفقیه،  که شامل 176 باب است باب اولش باب طهارت و آخرین بابش باب النوادر،  و احادیث آن به (9044) حدیث می رسد،  در مقدمۀ کتابش می گوید:  آن را با حذف سندها تألیف نموده است تا طرقش زیاد نشود،  وآن را از مشهورترین مراجع استخراج نموده است،  و در آن تنها احادیثی را روایت کرده که به صحتشان ایمان دارد.

([6])ـ برای شناخت آن به این کتاب‌ها نگاه: ه کن وری طبرسی/مستدرکالوسائل،  4/719،  الذریعه،  4/504،  مقدمۀ تهذیب الاحکام. آن را جهت رفع تناقضاتی که در روایات موجود است تألیف نموده است،  و باب‌های آن به (393) باب می‌رسد،  و بعداً از تعداد احادیثش بحث خواهد شد.

([7])ـ این کتاب در سه جزء نوشته شده است،  دو جزء آن در عبادات و جزء دیگرش در بقیّه ابواب فقهی می‏باشد،  و تعداد بابهایش به (393) می‏رسد،  و مؤلفش احادیث آن را در (5511) حدیث محصور نموده و گفته: تعداد آنها را مشخص کرده‏ام تا از آن کم و زیاد نشود،  در کتاب (الذریعه) آمده است که تعداد احادیثش (6531) است،  پس این با آن‏چه مؤلفش می‏گوید مخالف است. نگاه: ه الذریعه،  2/14،  اعیان الشیعه،  1/280،  حسن الخسان در مقدمۀ استبصار.

([8])ـ الوافی،  1/11.

([9])ـ الذریعه،  2/14.

([10])ـ در سه جلد  بزرگ نوشته شده و دارای (273) باب است و در ایران به چاپ رسیده،  محمد بحر العلوم– عالم معاصرشان- می‏گوید: احادیث آن به حدود (پنجاه هزار) از محمد بن مرتضی معروف به ملا محسن حدیث می رسد. لؤلؤة البحرین "الهامش"،  ص122.

([11])ـ گفته‏اند: جامع‏ترین کتاب در حدیث است که از کتب معتبر شیعه جمع‏آوری کرده،  برای آشنایی بیشتر به الذریعه 3/27 و اعیان الشیعه،  1/280 نگاه: ه کنید.

([12])ـ این کتاب جامع‏ترین کتاب در احادیث احکام نزد ایشان می‏باشد،  مؤلفش در آن روایاتی از ائمّه را از چهارگانه موجود است – و به ادعای شیعه- (در هر زمانی محور هستند) جمع‏آوری کرده،  و رویات دیگری را نیز از حدود هشتاد کتاب‏ معتبر بر آن افزوده است،  همچنان که صاحب (الذریعة) می‏گوید،  امّا شیرازی در (مقدمۀ الوسائل) می‌گوید: که آن‌ها از (یکصد و هشتاد) کتاب بیشتر هستند،  اما تناسبی در بین این دو رأی وجود ندارد،  ولي حر عاملی اسم کتاب‌هایی را که از آن‌ها نقل نموده ذکر کرده كه از هشتاد بيشتر هستند،  و به کتابهای بسیاری غیر از آنها اشاره نموده كه به آن‏ها مراجعه نموده است،  امّا احادیث را با واسطۀ کسانی دیگر (که از آنها نقل نموده) دریافت کرده است (چند بار در سه جلد چاپ شده است،  سپس با تصحیح و تعلیق بعضی از علمایشان اخیاً در بیست جلد چاپ شده است) شیرازی/مقدمه  الوسائل،  اعیان الشیعة،  1/292-293،  الذریعة،  4/ 352-353،  الحر العاملی/وسائل الشیعة،  1/4 ـ 8،  20/36 ـ 49.

[13] -آغا بزرگ تهرانی گفته است« کتاب مستدرک از لحاظ ارزش و اعتبار مانند مجموعه‏های حدیثی جدید است،  بطوری که بر مجتهدین بزرگ واجب است از آن مطلع باشند  و در استنباط احکام به آن رجوع کنند، (الذريعة: 2/110-111) و اکثر علمای معاصر ما بر این موضوع اتفاق دارند«،  سپس به بعضی آراء علمای معاصر استشهاد نموده که مستدرک را جزو منابع اساسی است به حساب آورده‏اند (الذریعة:2/111).

ظاهراً بعضی از علمایشان بر این توافق ندارند،  به همین دلیل می‏بینیم که صاحب کتاب (الودیعه) به شدّت از آن انتقاد گرفته و می‏گوید: «در کتابش احادیث ضعیف و غیر معتبری نقل کرده است.. و دارای نسخه‏های ثابتی نیست،  نسخه‏هایش با هم اختلاف زیادی دارند«،  سپس می‏گوید: روایت‏هایش همان روایتهای بحارالانوار است در باب‏های مختلفی بر مسائل توزیع نموده است،  همچنان که (محمد مهدی کاظمی/ احسن الودیعه ص 74). آن را حرف به حرف مقایسه کرده است.

([14])ـ نگاه: ه:  ج1،  ص26،  می گوید:  کتاب‌های صدوق به غیر از پنج تای آن‌ها در شهرت از کتابهای چهارگانه کمتر نیستند (همین موضوع در مرجع سابق). و گفته است: «کتاب بصائر الدرجات از منابع و معتبری است که کلینی و غیر او از آن روایت کرده‏اند«.([14]) ودر مورد کتابهای بسیاری از کتبشان چنین گفته است

[15] - نگاه: ه: وسائل الشیعه:ج20 (خاتمه).

([16])ـ الاستبصار،  1/2 ـ 3.

[17] - نگاه: ه: الذریعة:3/27

[18] - می‏بینی که مجموعه‏ي زیادي از آن‏ها نوشتن يكي از موضوعات آن را برعهده می‏گیرند و چندین رتبه‏ي حوزوی را با آن طی می‏کند،  وقتی که کار را به پایان رساند به یکی از آنها و یا یکی از علمای شیعه نسبت داده می‏شود که گویا کار توسط او انجام شده است،  کاری که تنها در توان چند نفر از مردم می باشد،  همان‏گونه که این مسأله در مورد کتاب (الغدیر) و غیره نیز ملاحظه می‏شود،  و هوس ادعای پیش‏کسوت بودن دارند،  همان‏طور که در کتاب (الشیعه و فنون الاسلام) می‏بینید،  که گفته‏اند: شیعه در هر علمی پیشی گرفته‏اند،  با وجود این‏که شیعه چیزی جز آن‏چه را که از اهل سنت برگرفته‏اند ندارند،  و نکاتی دارند که سرّشان را فاش می‏کند همچنان‏که می‏بینید در کتاب (اعیان الشیعه) عاملی چندین عالم اهل سنت را شیعه به حساب‏آورده‏اند صرفاً به خاطر این‏که  در بیوگرافی ايشان ذکر شده که گرایشی به تشيع داشته‏اند،  و به سبب اين در مسلک رافضیه قرار نمی‏گیرند،  چون محبت اهل بیت واقعی در اهل سنت از شیعه بیشتر است.

[19] - نگاه: ه: منهاج السنة النبویة: 3/246

([20])ـ من موفق به دست یابي چاپ آخرش (1405 هـ،  دار الاضواء بیروت) و قبل از آن نیز در ضمن کتاب (الجوامع الفقهیه) در سال (1267هـ)  و به صورت مستقل در سال (1315هـ) در تهران تحت عنوان «مسائل الانفرادات فی الفقه» چاپ شده است لؤلؤة الحرین،  ص320.

([21])ـ المنتظم،  8/120.

([22])ـ لموضوعات،  1/338.

([23])ـ الذریعة،  21/7.

([24])ـ مؤلف بعضی از این کتاب‏ها صراحتاً گفته‌اند: به کتاب‏هایی دست یافته‏ايم که قبلاً در کتاب‏های معتمدشان تدوین نشده اند. مجلسی می‏گوید: «از حمد خداوند علاوه بر کتاب‌های چهارگانه‏ي قبل؛ حدود دویست کتاب دیگر را در بحار الانوار جمع کرده‌ام» (اعتقادات المجلسي ص 24،  مصطفى شيبي/ الفكر الشيعي ص61). همچنین شیخ حر عاملی مدعی است که بیش از هشتاد کتاب نزد او موجود بوده‏اند که آنها را در (وسایل الشیعه) جمع آوری کرده. وسایل،  ج1،  مقدمه الذریعة،  4/352 ـ 353.

و شیخ معاصر شیعه نوری طبررسی بر تعدادی کتاب مطلع شده که قبل از او تدوین نشده‏اند،  باوجود این‏که او از معاصرین است،  آغابزرگ تهرانی می‏گوید: «انگیزه‏ي تألیف این کتاب دستیابي مؤلف به برخی از کتاب‏هایی است که قبلاً در جوامع شیعه ثبت نشده‏اند؛ بوده است(الذريعة: 21/7) و این احادیث اکتشافی را که در مستدرک الوسایل گردآوری کرده از ضروریات مورد نیاز خود به حساب آورده‏اند. آیت الله خراسانی شیعه – كه صاحب (الذریعه) از او نقل کرده-گفته: در این عصر بدون مراجعه به المستدرک و اطلاع از محتویات آن برای مجتهد حجت کامل نمی‏شود. (الذريعة 2/111) آیا این بدن معنی نيست که آنها قبل از تألیف (المستدرک) حجتی نداشته‏اند؟ ببین و تعجب کن...پیوسته مسیر کشف روایات و کتاب‏ها ادامه دارد.

 

([25])ـ الاستبصار،  1/2.

([26])\ـ الذریعه،  4/504.

([27])ـ اعیان الشیعه،  1/288.

([28])ـ نگاه: ه:  الامام الصادق،  ص485.

([29])ـ روضات الجنات،  6/188 ـ 176.

([30])ـ مصدر قبلی، 6/114.

([31])ـ الفهرست،  ص161.

([32])ـ تهذیب الاحکام،  1/2 ـ 3.

([33])ـ الوافی،  المقدمه،  ص9.

[34] - تخریج آن از کتب شیعه قبلاً گذشت

([35])ـ کتب شیعه از جعفر صادق روایت می کنند که گفته است: براي هر کدام از ما کسی هست که بر او دروغ بگوید،  وگفت مغیره بن سعید در کتب یاران پدرم دست برده و احادیثی ساخته که آنها نگفته‏اند،  پس از خدا بترسید و آن‏چه را از ما که با کتاب خدا و سنت رسولش مخالف است قبول نکنید «این در حالی است که – همچنانکه کتب شیعه روایت می کنند- مغیرۀ بن سعید خود بدان اعتراف می کند و می‏گوید: «در روایات شما روایاتی ساخته ام که به حدود (یکصد هزار) روایت می رسد».

و از صادق روایت شده است که می‏گوید: «ما اهل بیت صادق هستیم،  امّا کسانی بر ما دروغ بسته‏اند که دروغ آنها صداقت را از ما ساقط می کند» و از انس روایت شده که گفته است: «به عراق رفتم و تعداد زیادی از یاران ابو جعفر و ابو عبد الله- علیهما السلام- را دیدم و احادیث زیادی از آنها شنیدم و از کتابهایشان احادیثی برداشتم و بعداً آنها را بر ابو الحسن رضا عرضه نمودم،  تعداد زیادی از آنها را انکار نمود... سپس گفت: ابو الخطاب بر ابوعبدالله: دروغ گفته است،  لعنت خدا بر ابو الخطاب باد،  و همچنین یاران ابو الخطاب تا به امروز از اینگونه احادیث در کتابهای یاران ابو عبدالله- علیه السلام- می‏سازند آن‏چه را که خلاف قرآن است بر ما قبول نکنید». عبارتهای گذشته در: تنقیح المقال،  1/174 ـ 175. هر گاه شهادت ائمه اهل سنت(المنتقی،  ص21 ـ 23،  میزان الاعتدال،  1/27 ـ 28.) را با این نصوص قرار دهی شیوع دروغ نزد آنها بهتر روشن می‏شود،  و هر گاه دستمايه‏ي آنها را در علم سند و جرح و تعدیل بشناسی مي‏فهمی در خلال اعتمادی که به کتاب‏هایشان دارند چه خطری گریبانگیر آنهاست..]،

([36])ـ التحفة الاثنی عشریة ورقه 92،  خطی.

[37] - میزان الاعتدال ترجمۀ زراره:2/69-70،  دربحث این‏که  شیعه دروغهای صادره از جعفر صادق و غیر او از بزرگان ائمه را در حق اکثر روایت کنندگان را بر تقیه حمل می کنند خواهد آمد.

([38])ـ رجال کشی،  ص208 ـ 209،  بحار الانوار،  20/202 ـ 203.

([39])ـ بحارالانوار،  2/211-212.

([40])ـ بحارالانوار،  2/192.

([41])ـ منبع سابق،  2/182-212.

[42] - این را با آنچه ائمۀ اهل سنت در این زمینه گفته اند مقایسه کن،  ربیع بن خیثم (متوفای سال 61 یا 63هـ) کسي که ابن مسعود در مورد او می‏گفت: «اگر رسول‏خداe تو را می‏دید دوستت می‏داشت» (تقريب التهذيب: 1/244)،  ربیع گفته است: «بعضي حدیث مثل روشنایی روز روشن هستند و شناخته مي‏شونى،  و برخي احادیث مثل شب تاریک هستند،  ما آن را انکار می‏کنیم»(روایت خطيب بغدادي در كافيه ص605) ابو الحسن علی بن عروه متوفای سال (837هـ) صاحب (الکواکب الدراری) 120 جلدي گفته است(سخاوي/ الضوء اللامع: 5/214-215) ابن عروه گفته است: هرگاه قلب متقی و پاک و هوشیار و زرنگ باشد می‏تواند حق را از باطل و صداقت را از دروغ و هدايت را از گمراهی تشخیص دهد،  بخصوص زمانی که روشنایی نور نبوی را حاصل کرده باشد،  آن قلب در این حالت مسائل پیچیده و پوشیده می‏داند و سالم را از نا سالم تشخیص می‏دهد،  و اگر دنبال الفاظی ساختگی و دروغ بر پیغمبر و یا اسنادی صحیح وضعیف افتاد آنها را از هم جدا می‏کند،  ذوق الفاظ پیغمبرe بر انسان عاقل مخفی نیست». القاسمی/قواعد التحدیث،  ص165،  این مطلب از نسخۀ خطی الکواکب الدراری نقل شده است.

   ائمۀ حدیث به متن حدیث توجّه خاصی نموده‏اند همچنان‏که به سند آن توجه کرده‏اند،  و برای شناخت احادیث ساختگی نشانه هایی علایمی در نظر گرفته‏اند که با توجه به آنها بدون این‏که  در سند حدیث دقتی شود شناخته می شوند،  اهل حدیث غالباً با توجه به امور مربوط به الفاظ حدیث به ساختگی بودن حدیث حکم می‏کنند..( الاقتراح،  ص231) همچنان‏که ابن صلاح یادآور شده که اهل حدیث ساختگی بودن حدیث را توسط قراين نص روایت درک می‏کنند،  و همچنین می‏گوید: احادیث طولانی ساخته‏اند که از روی رکیک بودن الفاظ و معنایشان جعل بودنشان مشخص است. علوم الحدیث/ابن صلاح،  ص89.

ابن القیم: در جواب اين سؤال که آیا ممکن است بدون توجه به سند حدیث ساختگی بودن آن را شناخت؟ برای این پرسش کتاب مستقلی تحت عنوان «المنار المنیف» نوشته است،  در آن کتاب (44) قاعده در این مورد ذکر کرده و (237) حدیث را به عنوان مثال آورده،  که در اثنای نقد متنشان چگونگی جعل بودنشان  را بیان نموده است.

([43])ـ اصول کافی،  باب الاخذ بالسنة و شواهد الکتاب،  1/69-71،  تعدادی احادیث به این مضمون نقل کرده است.

([44])ـ منهاج السنة،  4/51،  والمنتقی مختصر منهاج السنة،  ص21-23،  میزان الاعتدال،  1/27-28.

([45])ـ منهاج السنة،  4/110.

[46] - أصول الكافي،  كتاب فضل العلم،  باب رواية الكتب والحديث: 1/53.

([47])ـ همچنان‏که در خبر مزعوم « لوح فاطمه» در آخرش آمده که امامشان گفته است: اگر در تمام عمرت تنها این حدیث را شنیدی برایت کافی است پس آن را نزد کسی که اهلیت دارد حفظ کن» این نصی است که ابو بصیر از جعفر صادق روایات کرده است. اصول کافی،  1/527-528،  کاشانی/الوافی،  مجلد اول ج2،  ص72،  طبررسی/ الاحتجاج،  1/84-87،  ابن بابویه/اکمال الدین،  ص301-304،  طبررسی (که صاحب مجمع البیان است)/ اعلام الوری:  ص 152 و مابعدش،  کراجکی/ الاستنصار،  ص18.

([48])ـ النواقض،  ص109-110،  مخطوط.

([49])ـ مصدر قبلی،  ص87،  151،  همچنین ص209،  همین رساله.

([50])ـ تنقیح المقال،  1/183،  (چاپ 1349هـ).

[51] - الشیعه فی المیزان: ص 272(حاشیه).

([52])ـ کشف الغطا،  ص40.

([53])ـ کشف الغطا،  ص40.

[54] -همان منبع.

([55])ـ الصدر/الشیعه،  ص125.

([56])ـ کشف الغطا،  ص40.

([57])ـ به عنوان مثال به ترجمه زرارة بن اعین و ابو بصیر و جابر جعفی نگاه: ه کنید.

([58])ـ شیرازی/النواقض،  ص113،  (مخطوط).

([59])ـ الممقانی/تنقیح المقال،  1/177.

([60])ـ النواقض،  ص111-112.

([61])ـ القمی/الکنی و الالقاب،  2/344.

([62])ـ حائری در مورد زندگی‏نامه عالم مذکور حر عاملی می گوید: او اولین کسی است از امامیه که در علم درایت حدیث تألیف نموده است؛ اما همچنان‏که پسرش و غیره  گفته اند،  اصطلاحات را از کتب عامه نقل کرده است» (امل الآمل،  1/86.).مقتبس الاثر،  3/ 73.

[63] - تحفة الاثنا عشریه: ص 105(خطي)

[64] - همچنان که فرقه هایی از شیعه،  ومؤرخین معتبر،  وعلمای نسب، این را گفته و ثابت کرده‏اند – در مبحث غیبت خواهد آمد-.

([65])ـ تفسیر صافی،  1/52،  ط:  الاعلمی بیروت،  و ص14،  ط المکتبة الاسلامیة تهران و نوری طبررسی در فصل الخطاب،  فصل الخطاب،  ص30 و به بعد (نسخه چاپی).

([66])ـ قوامع الفصول،  ص298.

([67])ـ الامام الصادق،  ص440.

([68])ـ رجال الحلی،  ص45.

([69])ـ رجال الحلی،  ص145.

([70])ـ رجال الحلی،  ص137.

بازگشت به ابتدا

بازگشت به نتایج قبل

ارسال به دوستان

چاپ  
     

اخبار جهان اسلام

سايت عصر اسلام

 

 

سايت اسلام تيوب

سایت دائرة المعارف شبکه اسلامی

 

عمرو بن عاص رضی الله عنه  می‌گوید: از رسول خدا صلی الله علیه و سلم  پرسیدم: چه کسی را بیشتر از همه دوست داری؟ فرمود: «عایشه را». گفتم: از میان مردان، چه کسی را؟ فرمود: «پدر عائشه را». گفتم: سپس چه کسی را؟ فرمود: «عمربن خطاب را» و آن‌گاه مردان دیگری را نیز نام برد.
الاحسان فی صحیح ابن حبان (15/309)

 

شما از كجا با اين سايت آشنا شديد؟


1- لينك از سايتهاى ديگر
2- توسط دوستان
3- جستجو در انترنت

 

 

----------------------------------------------------------------------------------------------------

کلیه حقوق سایت متعلق به سایت مهتدین می باشد.

All Rights Reserved For Mohtadeen.com © 2009-2010